Vanguard [L.S]
+چرا این کارو کردی هری؟! من ارزشش رو ندارم -یادت رفته؟ جنگل سبز بدون آسمون آبی که به سمتش بارون و نور بتاب زنده نمیمونه Larry stylinson - by sara Happy end
+چرا این کارو کردی هری؟! من ارزشش رو ندارم -یادت رفته؟ جنگل سبز بدون آسمون آبی که به سمتش بارون و نور بتاب زنده نمیمونه Larry stylinson - by sara Happy end
goma (Larry Stylinson) اون شب هری با گریه خوابش برد اما از ته دل پاکش دعا کرد که فقط امشب باشه و به زودی مهرش به دل مرد بی مهر بی افته . Louis top and zayn top 《Libra 》
[COMPLETED] «پس باید بکشمش.» «همین طوره، ماشین کشتار زیبای من!» 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 ≈دشمن ملت≈ 〽شیپ: لری/ لویی تاپ 〽وضعیت آپ: در حال آپ 〽ژانر: جاسوسی، هیجان انگیز، اکشن 〽نویسنده: melorin_stylinson 🆔Instagram: jentle_.girl 〽اقتباسی آزاد از فیلم Anna به کارگردانی لوک بسون دی...
صحبت نویسنده با خودش _میدونی چیه ؟ به نظرم اونا در هر صورت با هم رو به رو میشدن . +اما کلی "اگه" وجود داشت که باعث میشد هیچ وقت همو نبینن _اما همو دیدن ! پس به نظرم اگه چندین جهان موازی وجود داشته باشه ... ما داریم با داستان هامون اونو به این جهان نشون میدیم . شاید هر کدوم از ما یکی از اون جهان های موازی رو دیدیم و...
چشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited
از بدو تولد متعلق به او و اژدها هایش بود. شهرش سوخت و ویران شد و خودش اسیر شد و به هرزگی گرفته شد. به چشمانش نگاه کرد و دلباخت، نگاهش از پا می انداختش، با نوازشش مست می شد و نفس می کشید لبخندش را. خودش را به او سپرد تا مراقبت کند از تن آسیب پذیرش. دل باخت و عاشق شد چرا که او پادشاه اژدهایش بود. . ( کمی بر گرفته از سری...
کاش میتونستم ببینمت کاش چشمام لیاقت دیدن چشماتو داشت کاش خدا میزاشت باهم تماشات کنیم... یعنی انقدر زیبایی که خدا نمیتونه دیدنتو با من تقسیم کنه؟ معلومه که هستی، معلومه که هرکی ببینتت تورو فقط برای خودش میخواد :) یعنی میتونم یهروزی ببینمت ماه من ...؟
Little one_L.S (Persian Translation) لویی یه عوضی اما نه برای هری چون اون بیبی شه . جایی که لویی به بدی شهرت داره اما هیچ چیز مانع محافظت از بیبی کوچولوش نمیشه و از هر اتفاق بدی که قراره توی دبیرستان یا زندگی برای اون بیوفته جلوگیری میکنه 《Libra 》
- ما باید هرجور شده پیداش کنیم...به هر قیمتی که شده! من هرگز خانوادمو دست اون حرومزاده ها نمیسپارم... • دارای محتوای خشن، اکشن و هیجانی • • Completed • Written by : Cnstylinson
صداهايي كه توي سرم مي پيچند، همانهايي اند كه كابوس شبم شده اند؛ همان درد و همان گيجي و همان... بدون شك بخش بزرگي از عذاب امروزمان، گذشته ايست كه رقم خورد و درد پاشيد به روحمان و زخمش به جا ماند حتي براي آينده اي كه هنوز نيامده. _ تو چي؟ تو هم درد مي كشي؟ پاسخي كه بايد بدهم، كلام و صدا نمي خواهد؛ نگاهم فرياد مي كشد و...
[Completed] هری با دوس پسرش زندگی میکرد، هیچ کدوم از رویاهاشو زندگی نکرده بود تا وقتی لویی همسایشون شد. . . [LarryStylinson] . ترجمه شده
(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورته,توهم خودت باشه؟ مثلا تو یه جا خواب باشی و... توی دنیایی ک توی سرت سا...
مهم نیست چه اتفاقی برات میوفته حتی اگه سخت بود حتی اگه هرچی تلاش کردی کافی نبود حتی اگه به عمق تاریکی رسیدی نذار بکشتت نذار قلبتو بشکنه 💙💚 ___________________________ Hey guys خب من دارم این فن فیک رو در حالی شروع میکنم که اکانت شخصی خودمو توی واتپد ساختم و نه تنها بلد نیستم درست باهاش کار کنم بلکه هیچیم فالوور ن...
◇ COMPLETED تو هیچوقت به التماسهام گوش نمیدادی، وقتی میگفتم : عاشقم نشو لویی، لطفا. ◇ خلاصه کتاب : هری و لویی در یک بازهی زمانی گم شده همدیگه رو میبینن و تلاش میکنن روزهای گذشته رو به یاد بیارن، هر روز میگذره و اونا پازل بهم ریختهی خاطراتو باهم بازسازی میکنن، و زمانی که به اخرین تاریخ فراموش شده میرسند، تیکه پا...
من دوست دخترمو کشتم و الان دارم ازت دزدی یاد می گیرم! Highest rank : #7 in fanfiction وارنینگ : حاوی اندکی معصومیت از دست رفته (سکچوال کانتنت خودتون)
_می دونم اونجایی لو اون زمزمه کرد درحالی که به سمت پسر عصبانی میرفت. _من اینجا بهت نیاز دارم.منو بچه بهت نیاز داریم
خلاصه داستان: داستای توی زمان قدیم اتفاق میفته زمانی که شاهزاده لویی ازدواج میکنه اما همسرش پاسخگوی نیازهای جنسی اون نیست...پس تصمیم میگیره که نیازهاش رو با برده های جنسی دختر یا پسری که میگیره برطرف کنه و در این بین با پسر چشم سبزی به نام هری آشنا میشه...
[Completed] پنج سال پیش، هری استایلز برای تبدیل شدن به یک خواننده و هنرمند، زادگاهش رو ترک کرد. هری به اون چه که پشت سرش به جا گذاشت توجه زیادی نکرد- یک زندگی، یک خانواده، و یک همسر... کسی که روزی از خواب بیدار شد و فهمید هری ترکش کرده. و حالا، هری همه چیز داشت: پولدار و معروف بود و همه ستایشش می کردند، از جمله دو...
[Completed] هری بیماری Haphephobia (فوبیای لمس شدن و لمس کردن) داره. اون از لمس کردن و لمس شدن امتناع می کنه. لویی هم اتاقی جدیدشه که فقط می خواد از مرز دستکش هاش عبور کنه. و شاید هم به زودی از مرز های قلبش... ------ H a p p y E n d i n g ------ Written by: @enigmaticectacy Translated by: @mhd3_mb0odi
عشق؛یک اتحاد دونفرهای است،علیه جهان. در سال [۱۹۴۰] و در پی شروع جنگ جهانی دوم، خانواده لوییِ نوزدَه ساله جلوی چشمانش به دست سربازان نازی به قتل میرسند. تلاشهای لویی برای انتقام بیفایدهست! سرانجام، دستگیر شدنش سرنوشت او را با سرنوشت ژنرال هری استایلز گره میزند. Genre// War, Romance
لویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...
- Are You JEALOUIS? + این اصلا چه معنی فاکی ای میده؟! JEALOUIS = Jealous + louis Original story by : @Larrylove_larrylife
❌COMPLETE❌ LOUIS TOP👑 ژانر : مافیایی_رومنس (جنسی) هری یه جوون عادی بود قبل اینکه سر از یه گروه مافیا دربیاره لرری استایلینسون
[Complete] هری انتظار نداشت که دبیرستان آسون باشه. خواهرش براش یهعالمه داستان تعریف کرده بود و هری میدونست که قراره توی یه جهنمِ چهارساله باشه. ولی جدا از همهچیز، اون دقیقا انتظار نداشت که فرشتهها هم توی جهنم بیان. Supernatural!AU °Persian Translation°
_______________________ [دنیایی که توش هری فرزند لوس و نازپرورده ی ملکه و پادشاه هست و لویی یه سرکشِ به ظاهر عوام زاده، که تمام عمرش فقط به یک نفر تعظيم کرده...] _______________________ داستان حقیقی جایی شروع میشه که در شب تولد هجده سالگی شاهزاده هری، لویی برای دزدی به قصر میره... و به جاش چیزی با ارزش تر از هر طلا و...
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
" این مرد، مرده " ... هری لطفا اینو بدون، تمام چیزی که تا ابد میخوام تویی. تو و چشمات که بدون تکون دادن زبونت با من حرف میزدین، تو و حرفات که وقتای ناامیدیم همیشه کنارم بودین، تو و صدات که توی شب بیداریام لالاییم میشدین، تو و دستات - که بی شک شاهکار خلقتن - که مرحمی میشدین برای خستگیای جسم و روحم، من تو رو میخوام هری...
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
Completed ✓ زمانی که چشم هاشون رو باز کردند،گیج و سرگردان بودند و با آشفتگی به اطرافشون نگاه انداختند. تنها درکی که همگی تو اون لحظه داشتند تو یک واژه خلاصه میشد: ترس. ترسی که هرچی بیشتر میگذشت،بیشتر در وجودشون رخنه میکرد و انگار اون مرد از همین ترس اون ها تغذیه میکرد و لذت میبرد. اون ها هراس داشتند از اینکه نفر بعد...