«میان دشت»
فرض کنین توی یه اتاقین، همین اتاق خودتون اصن..یه الماس کوچولو میدن دستون و شما توی همین اتاق گمش میکنین. از طرفی ناراحتو نگرانین چون چیز باارزشی گم شده، از طرف دیگم کمی خیالتون راحته، چون به هرحال توی اتاقتونه..ولی چه اتاق بهم ریخته ای؛ چقدر ورقه، وسیله، خاک، خاک و خون...تهوع اوره اما بهش عادت دارین...