omegaverse
16 stories
North star  (l.s) by  azad by mishacollins71
mishacollins71
  • WpView
    Reads 93,164
  • WpVote
    Votes 22,062
  • WpPart
    Parts 122
NORTH STAR هیچ وقت نباید یه گرگ رو بکشی, برادرش همیشه برای انتقام بر میگرده H تو نمی تونی منو سرزنش کنی من فقط از جفتم محافظت کردم. L genre_ werewolf STYLES TRIPLETS OMEGAVERSE A.B.O H.end A/E.H.A H.T L.B AU MPREG The writer / azad
lilac 'm.preg' (persian translation) by oioiii_honi
oioiii_honi
  • WpView
    Reads 21,988
  • WpVote
    Votes 4,259
  • WpPart
    Parts 68
[completed] [edited] به هری گفته شده که ازش چه توقعی میره. اون حتی قبل از تولدش با وارث پک تاملینسون نامزد شده بود. اون تو احاطه و دست پرورده‌ی امگاهای مطیع، که تنها هدفشون تو زندگی خدمت به آلفاهاشون بود، یکی از هم نوع اونا شد. اون با یاد گرفتن اینکه چجوری آلفاشو راضی کنه، بزرگ شد، آلفایی که هیچی درباره‌اش نمیدونست، بجز اسمش. اسمش لویی تاملینسون بود. وارث بزرگِ بزرگترین پک بریتانیا. اسمش توی حومه شهرت داشت، لویی که یکی از سریع‌ترین و ماهر ترین آلفاها بود، به خاطر مهارت‌های جنگی و سیاست‌هاش معروف بود. هری همیشه به داشتن چنین آلفای ممتاز و باهوشی افتخار میکرد. لویی بی چهره بود، مثل یه بوم خالی برای هری کوچولو تا آلفاشو به هر شکلی که میخواد بسازه. اون اغلب خودشو تو رویا میبینه که تو آغوش قوی آلفاش بخوابه، وقتی که آلفاش قرار بود کارشو تموم کنه، مخفیانه به دفتر آلفاش میرفت و آلفاشو یکم از کار کردن منحرف میکرد، اما همچنین انگیزه کوچیک اون بود. اما مطمئناً چیزهای خوب باید تموم بشن. فانتزی کوچیک و بی نقصی که هری بهش پروبال داده بود، در نهایت یه فانتزی باقی میمونه. اون هنوزم آلفاشو دوست داره. اما آلفاش نه. °°° لری با کمی شیپ نیام.
The lost little Omega[L.S] by sunaof91
sunaof91
  • WpView
    Reads 964
  • WpVote
    Votes 202
  • WpPart
    Parts 8
یک امگای کوچیک گم شده به اسم لویی از طرف خانوادش طردشده. اون برای مدتی پیداش نبود تا اینکه یک آلفای ناشناس به دنبال یک رایحه شیرین بین چوب ها میاد.... by:86baby_x Translator:sun
Ball of Fur  by SepandX
SepandX
  • WpView
    Reads 104,361
  • WpVote
    Votes 17,802
  • WpPart
    Parts 38
لویی یه ترو آلفاست که بخاطر اشتباهاتش از خانوادش طرد شده و هری گربینه ایه که سر از جنگل گرگینه ها درمیاره. چی میشه اگه هری، سولمیت و لونای لویی باشه؟ • a Larry Stylinson Fanfiction. [Mperg.] • -سِپَند تلگرام : FanfictionsOnly
𝓑𝓛𝓤𝓔 𝓦𝓞𝓛𝓕 (𝒕𝒓𝒊𝒑𝒍𝒆𝒕𝒔+𝒍𝒐𝒖𝒊𝒔) by haniyeh_1345
haniyeh_1345
  • WpView
    Reads 4,909
  • WpVote
    Votes 913
  • WpPart
    Parts 18
ما امگامونو پیدا کردیم اما..اما... اون یه گرگ ابیه.. 💚💙 کاپل ها : (Triplest+Louis) (Zayn + Roger + liam) (Niall + Shawn) ...
Friends with complication (Completed) by larry_shiiper
larry_shiiper
  • WpView
    Reads 80,865
  • WpVote
    Votes 11,770
  • WpPart
    Parts 65
چی میشه اگه هری و لویی به جای اینکه با هم باشن، عاشق همزادشون بشن؟ جایی که تاریخ بهم میریزه و هری، شیفته لوکاس تاملینسون میشه و لویی برای هرولد توییست جون میده فراتر از یه لری معمولی Larry × Hucas × Houis {پارت cast رو حتما ببینین} warnings : smut, alpha/beta/omega written by @lavinous
The Alpha's Omega (Persian Translation) by Larry_iran
Larry_iran
  • WpView
    Reads 100,957
  • WpVote
    Votes 16,287
  • WpPart
    Parts 33
کتاب اول - عاشق هیولایی مثل اون بودن باعث میشه تا به سلامت عقل خودت شک کنی. [Persian Translation] Original story by @shtyles
The foundation of deception [L.S|M.Preg] by icallmaat
icallmaat
  • WpView
    Reads 16,797
  • WpVote
    Votes 3,648
  • WpPart
    Parts 30
[ آپ‌های نامنظم و طولانی] + من می‌خوام ببینمش! قلبش مچاله میشه. نمی‌دونه این بغضِ لعنتی از کجا سر باز زده، از کجا اصلا شکل گرفته که مدام داره حجیم و حجیم‌تر میشه، فقط... فقط می‌دونه که حاضره جهان رو تماما قتل عام کنه تا اون خوب باشه! اون، با چشم‌هایی که جاذبه‌ی سیاهچاله دارن براش. اون، با چشم‌هایی که حالا رگه‌های کوچیک سرخی توشون موج می‌زنه. اون، با چشم‌هایی که تیله‌هاش می‌لرزن و نگرانی ساطع می‌کنن. - بهت قول میدم که می‌بینیش. هر دومون می‌بینیمش... Our lives are covered in layers of lies and deception. What if these curtains fall? زندگی ما در لایه هایی از دروغ و فریب پوشیده شده است. اگر این پرده ها سقوط کنند چه؟
My Lovely Mate  by Art_Miss
Art_Miss
  • WpView
    Reads 18,584
  • WpVote
    Votes 3,655
  • WpPart
    Parts 33
همه چیز از اونجا شروع شد که خانواده تاملینسون تصمیم گرفتن برای بهتر شدن حال تنها پسرشون - که یه امگاس- پک خودشون رو برای دیدن پک استایلزها و عوض کردن حال و هوا ترک کنن تا شاید لویی -امگای دوست داشتنی و شیرین خانواده- بتونه میتش رو پیدا کنه و اگه نه برای همیشه اونجا بمونه -به دلیل قانون مزخرف پک خودشون - اما هیچ کس نمیدونست که لویی شروع به حس کردن چیزای عجیب راجب کسی میکنه همه باور دارن اون فرد از درون مرده -در رابطه با عشق-. از اون طرف هری استایلز آلفای آینده پک زیاد از اومدن خانواده خالش به پکشون راضی نیست بیشتر هم به خاطر این موضوع که همه یه حساسیت بیش از حد به پسر امگای اونا نشون میدن و از اون هم میخوان که حواسش چهار چشمی که هیچ ،هزار چشمی به اون باشه ولی هیچکس این وسط فکر نمیکنه که اونم یه زندگی ای برای خودش داره و یه پک برای اداره کردن. البته که این غر زدن ها و نارضایتی های آلفای بداخلاق فقط با دیدن اون امگای کوچولو از بین میره و شروع می کنه به حس کردن چیز هایی جدید ، عجیب ولی درعین حال دوست داشتنی .
Accidentally Mated (L.S)  by fatestylinson
fatestylinson
  • WpView
    Reads 44,780
  • WpVote
    Votes 7,042
  • WpPart
    Parts 29
لویی تازه به سن 24 سالگی رسیده و خیلی یهویی به امگا تبدیل شده. ظاهرش کاملا تغییر کرده، حتی اخلاقش هم کمی تفاوت پیدا کرده. هری یه آلفاعه و دیدن لویی به عنوان یه امگا از همون اول گیجش میکنه. اون بوی فوق‌العاده‌ای میده، خیلی خوشگله، اما هری استریته. همچنین لویی هم استریته، خب... حداقل این چیزیه که اون فکر میکنه. اوضاع خیلی عجیب و غریب میشه وقتی که هری بطور ناگهانی لویی رو میت میکنه و همه چی عوض میشه. اوضاع بهتر میشه، یا بدتر؟ *تمامی چپتر ها از دید هری هستن Persian Translation The original story belongs to @pretzelsncake *-*