کاپل=ویمین
مردای وحشی با بازو های گنده و هیکل قول اسا پسر کوچولو و ظریف رو محاصره کرده بودن.. دست از ازار دادن اون فرشته کوچولو برنمیداشتن
اونایی ک دنبال میکنیین 😚بوس رو چشاتون
امیدوارم دوسش داشته باشید...
یک نویسنده 🤷🏻♀️😂💜
《کاملشده》*در حال ادیت*
اخم تو ، روی من شلاق میشه
توی من فریاد میشه، نمیتونم ساکت شم
خنده هات ، مثل تیری تو هدف
منو از پا میندازه، چه خوب آزارم میده
شکارچی، توی دامت گیر کردم
مثل طعمه اسیرم، دلم میخواد بمیرم
شکارچی، توی دامم گیر کردی
چه طعمهٔ لذیزی، چه شکار شیرینی
🎵King Raam - The Hunter
VMIN
*sad end
° +18 °
S 20190604
E 20190721
هوسوک یه گل آفتابگردون بود که زیر سایه ی تاریک و سرد مین یونگی آروم آروم پژمرده میشد.
─────────────
Couples: Sope , JinKook , YoonMin , Vmin
Genre: angust , Sad Ending
Writer: OpalDie
-Complited.
•کامل شده•
میگن اگه کسی ارزویی داره حتما بهش میرسه!
تهیونگ مطمئن بود که هردوشون به ارزو ها و رویاهاشون میرسن و از این رو هردوشون ارزوی همدیگه رو براورده کردن...
اما قرار نبود اینطور بشه!
قرار نبود ارزوهاشون جا به جا براورده بشه!
قرار نبود این کلمه ی سه حرفی با رویاهاشون بازی کنه!
توی لیست ارزو هاشون عاشق هم شدن جایی نوشته نشده بود!
_________________________________________
عنوان : Wishes List | لیست ارزو ها🕯
نویسنده: AHURAPAKZAD
ژانر: جنایی | انگست | رمنس
کاپل اصلی: Vmin
توجه!!!!
اتفاقات این داستان تصورات نویسنده بوده و واقعیت ندارند همچنین اشخاص این داستان تنها نقش یک بازیگر را دارند و از نام ان ها برای بهتر سازی تصورات خواننده استفاده میشود!
🥈#2vmin
🥉#3vmin
#4 vmin
#5 vimin
از وقتی که ما بچه بودیم تو بهترین دوست من بودی.
تو منو میشناسی ، و منم تو رو میشناسم.
تو همه چیز رو راجب من میدونی اما خب، من همه چیز رو راجب تو نمیدونم .
وقتی راجب عشقت به یه نفر دیگه بهم گفتی ، قلب من کاملا شکست .
نمیتونم واسه خوشحالیت خوشحال نباشم ، ولی نمیتونم جلوی گریه های از رو حسودی ام رو بگیرم .
امیدوارم یه روز برسه که راجب احساساتم بهت بگم ، چیزی که تاحالا شانس گفتنش رو نداشتم .
قلب من کاملا شکست و دیگه نمیخوام عاشقت باشم .
یا بهتر بگم .
الان ازت متنفرم .
________________________
#1 bangtan
#1 gay
#1 boyxboy
#2 vmin
عشق تو برای من یه سوال بود. یهو یه روز از یه جا پیدات شد و من رو عشق خودت صدا کردی. راه میرفتی و جار میزدی که من عشق توام با اینکه قبلا اصلا همدیگر رو ندیده بودیم. و تو نمیتونستی صدای اعتراض من رو بشنوی. نه اینکه مشکلی نداشته باشم، نه! حقیقت این بود که من نمیتونستم حرف بزنم. شرارت رو توی چشمات میدیدم. تو اون چشمای مشکیت همیشه یه برق شیطنت بود و من خیلی زود فهمیدم که این شرارتی بود که ناخواسته همه رو درگیرش کردی.
« شرارتی برای صدای تو »
Best rank
#1 bangtan
#1 namjin
#1 yoonkook
#1 fiction
#1 vhope