rela12Z
- Reads 2,741
- Votes 584
- Parts 6
هوسوک از نگاه جدی و اخم های ووچان دسپاچه شد
" خونه جانگ کوک بودم"
ووچان به وضوح نفس راحتی کشید
یونگی اخم کرد(چرا دروغ میگه؟)
هوسوک دست از غذا خوردن کشیده بود و در زیر میز انگشتانش با استرس به هم می لولیدند.
یونگی متوجه حرکت دستانش شد و اظترابش را از صورت رنگ پریده اش خواند.
هوسوک به صورت اخ موی یونگی که به طرفش برگشته بود نگاه کرد و بدتر رنگش پرید(نکنه همه چیزو بگه)
بدون اینکه دایی و زندادیی اش متوجه شوند لب هایش را جویید و با نگاه ترسان روبه یونگی سرتکان داد و بی صدا لب زد "لطفا"
ژانر: اکشن، درام، برومنس، اسمات، انگست
کاپل: سوپ، یونسوک