tip-top2
5 stories
⋆Rings⋆[L.S_Z.M] by f5t_TOMLINSON
f5t_TOMLINSON
  • WpView
    Reads 16,102
  • WpVote
    Votes 2,892
  • WpPart
    Parts 24
نه خواب است و نه مرگ است؛ او که انگار مرده ی زنده است خانه ای که در آن زاده شدی، دوستان عهد شبابت، پیرمرد و خدمتکار خانه، مشقات روز و پاداش آن، همه و همه ناپدید می‌گردند و افسانه میشود و دیگر در مهارت نمی‌آید. _رالف والدو اِمِرسون
Words[L.S] by ghazale7858
ghazale7858
  • WpView
    Reads 57,417
  • WpVote
    Votes 11,195
  • WpPart
    Parts 70
باید از همان اول میفهمیدم که داستان ما عشق نبود.. داستان ما روحی بود که درون زندگی‌مان جریان یافت.. و دست ترسناک مرگ آن روح شیرین را با خود برد.. باید میدانستم که من و تو..عاشق نیستیم.. من و تو زندگی هستیم که درون هم میجوشیم..! ایده:98/1/4 Words have power💚💙
Monster [l.s_z.m] by rayan1998tab
rayan1998tab
  • WpView
    Reads 34,449
  • WpVote
    Votes 5,456
  • WpPart
    Parts 21
با تمام توانش ميدويد. هواي سرد رو با صدا داخل شش هاش پمپ ميكردو باعث ميشد گلوش به شدت بسوزه. سكوت شب باعث شده بود صداي جز صداي پاها و نفس هاش نشنوه. نميدونست چه مدته دويده، پاهاش ديگه جوني نداشت و بدنش در حال پاشيدن بود. صداي قلبش رو تو سرش به وضوح ميشنيد، هر لحظه ممكن بود قلب ترسيدش سينه شو بشكافه و بيرون بپره. تو تاريكي پاش به چيزي گير كرد و بدن كوچيكش رو زمين پخش شد. دستش رو زانوي دردناكش گذاشت تاشايد يكم قابل تحمل بشه. صداي نفسهاش تنهاي صداي پيچيده تو زوزه باد سردي بود كه ميوزيد
My Lord  is a wolf by cruell_prince
cruell_prince
  • WpView
    Reads 89,016
  • WpVote
    Votes 14,333
  • WpPart
    Parts 20
دوکِ دیوانه.. این تمام چیزیه که هری، درباره ی دستِ پادشاه میدونه، اما لویی تاملینسون یک راز بزرگ داره.. دوک اسیر یک نفرینه... نفرینی که سالهاست بر خاندان تاملینسون سایه انداخته... نفرینِ ماهِ کامل.. و گرگ اسیرِ دستِ آهو... اسارت شکارچی در چشم های شکار... آن زمان گرگ دندان هایش ریخته بود، ماه اخمو و ناراضی در دل آسمانِ تیره ترک برداشت... هیچ کس دندان های گرگ را پیدا نکرد از شوق دیدن چشم های آهو‌... دندان هایش را بلعیده بود !!
The foundation of deception [L.S|M.Preg] by icallmaat
icallmaat
  • WpView
    Reads 16,800
  • WpVote
    Votes 3,648
  • WpPart
    Parts 30
[ آپ‌های نامنظم و طولانی] + من می‌خوام ببینمش! قلبش مچاله میشه. نمی‌دونه این بغضِ لعنتی از کجا سر باز زده، از کجا اصلا شکل گرفته که مدام داره حجیم و حجیم‌تر میشه، فقط... فقط می‌دونه که حاضره جهان رو تماما قتل عام کنه تا اون خوب باشه! اون، با چشم‌هایی که جاذبه‌ی سیاهچاله دارن براش. اون، با چشم‌هایی که حالا رگه‌های کوچیک سرخی توشون موج می‌زنه. اون، با چشم‌هایی که تیله‌هاش می‌لرزن و نگرانی ساطع می‌کنن. - بهت قول میدم که می‌بینیش. هر دومون می‌بینیمش... Our lives are covered in layers of lies and deception. What if these curtains fall? زندگی ما در لایه هایی از دروغ و فریب پوشیده شده است. اگر این پرده ها سقوط کنند چه؟