Homi
29 stories
death history  by icallmaat
icallmaat
  • WpView
    Reads 2,044
  • WpVote
    Votes 518
  • WpPart
    Parts 54
[ COMPLETED ] او آبی دوست دارد، سیب دوست دارد، شکلات دوست دارد. او زیبا می‌نویسد، زیبا می‌سراید.
Hallucination [L.S] by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 22,425
  • WpVote
    Votes 3,722
  • WpPart
    Parts 29
" من رو دوست داری؟" "به نفعته تا ازین خواب مسخره بیدار شی هری. دنیایی که ساختی برای من و تو هیچ جایی نداره."
Last Case (L.S) by aeensaee
aeensaee
  • WpView
    Reads 20,224
  • WpVote
    Votes 3,422
  • WpPart
    Parts 48
آخرین پرونده یک وکیل و یک موکل ؛ یکی از این دو «باید» پاشو فراتر از کار و وکالت بگذاره ! اما انگار یواش یواش این اجبار براش شیرین می شه ؛)
Mind (L.S) by hastiasa
hastiasa
  • WpView
    Reads 15,428
  • WpVote
    Votes 3,484
  • WpPart
    Parts 69
خطرناک‌ترین موجودات چی هستن؟ به نظر من آدم موجود خطرناکی است. اما خطرنا‌ک‌تر از آدم ذهنشه. و این ذهن زمانی میتونه تبدیل به یه قاتل بشه که بیمار باشه. چون نمیتونه واقعیت رو ببینه. چون فقط اون چیزی رو میبینه که خودش دوست داره. ولی خطرناک‌تر از ذهنی بیمار چیه؟ چی اونقدر خطرناکه که فقط باید درمان و یا نابود بشه؟ ذهنی بیمار که عاشقه. و لویی و هری بیمارترین ذهن‌های عاشق رو داشتن. و هممون به چشم دیدیدم که چطور ذهن اون دوتا، اونارو به نابودی کشوند. [ Cover by: @purple-chimchim ]
Friends with complication (Completed) by larry_shiiper
larry_shiiper
  • WpView
    Reads 80,901
  • WpVote
    Votes 11,770
  • WpPart
    Parts 65
چی میشه اگه هری و لویی به جای اینکه با هم باشن، عاشق همزادشون بشن؟ جایی که تاریخ بهم میریزه و هری، شیفته لوکاس تاملینسون میشه و لویی برای هرولد توییست جون میده فراتر از یه لری معمولی Larry × Hucas × Houis {پارت cast رو حتما ببینین} warnings : smut, alpha/beta/omega written by @lavinous
Deathly Hallows [L.S][Z.M] Completed by mahdis_
mahdis_
  • WpView
    Reads 31,746
  • WpVote
    Votes 5,217
  • WpPart
    Parts 69
. . . [ جوری منو ببوس که انگار آخر دنیاست..!] وضعیت: کامل شده
28th (L.S) by bebygun
bebygun
  • WpView
    Reads 109,575
  • WpVote
    Votes 17,903
  • WpPart
    Parts 47
مي بيني چرخش روزگار را؟ مي بيني؟ مني كه روزي در روياهايم تو را به آغوش مي كشيدم و در واقعيت از دور مي پاييدمت، حالا از آغوشت مي گريزم و در روياهايم به دنبالت مي دَوَم...! و تماشا كن مرا... مني كه عشقت را از دور ديدني مي ديدم و حالا... دريا دريا غرقت شده ام. ميداني، كاش لااقل آن روزها به جاي نقش كردن تصويرت ميان قاب دوربين، همانقدر يواشكي، بودنت را توي وجودم زنداني مي كردم؛ آخر اين "ديوانه"، هنوز هم به اندازه ي عمري برايت عشق دارد و... ديوانگي. "بيست و هشتمين"
friends with benefits (L.S) by erebus_msr
erebus_msr
  • WpView
    Reads 244,150
  • WpVote
    Votes 29,198
  • WpPart
    Parts 31
لویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ‌‌‌...
Different (L.s) (completed) by Larryfanfic_HL
Larryfanfic_HL
  • WpView
    Reads 175,169
  • WpVote
    Votes 19,774
  • WpPart
    Parts 99
+اين داستان عشق نيست +داستان اعتياده
the moon[L.S] by 1dfansir
1dfansir
  • WpView
    Reads 45,275
  • WpVote
    Votes 6,381
  • WpPart
    Parts 40
گاهی اوقات بعضی ها فقط متولد میشن تا میزبان تاریکی محض باشن... میزبان شیطان... زندگی... اون به هیچ وجه چیزی که توی قصه‌ی پری ها تعریف میشه نیست... زندگی واقعی اینجاست... بین هرم سرد نفس هاش... بین این بازوهایه امن و بی احساس... بین این لب هایه سردو شیطانی... بین تاریکی ای که خنجر انعکاسش با بیرحمی در قلب همه فرو میره و همه رو در خودش حل میکنه... و حالا من دارمش... تاریکی دوست داشتنی خودمو... _qazal Larry stylinson L.p