["Calum,why his body is cold?
why you are crying?."
Hazel boy says,with teary eyes,Calum tried to talk,it was NOT gonna be easy,
"Because he's gone Ashton."]
A Lashton love story by Violet.
نفس عمیقی کشید و سرشو به عقب خم کرد تا بتونه اشکاشو نگه داره اما اون قطره های لجباز به هرحال روی گونه هاش جاری میشدن
لوک : این درد، این حس سوزش توی سر انگشتا و قلبم... باعث میشن گریه کنم، دلم نمیخواد گریه کنم. دلم نمیخواد انقد فاکداپ باشم اشتون
اشتون دست راست لوک و توی دستش گرفت و آروم بالا اوردش، دونه دونه روی سرانگشتاشو بوسید و به چشای آبیِ مرطوبش زل زد
اشتون: حالا نوبت قلبته.
Lashton Hemwin fan fiction 2020
By: Kissmeinthehallway