_bunisa
- Reads 11,399
- Votes 2,386
- Parts 31
بالاخره همه چیز برای لویی بیش از حد توانش شده بود. دروغ ها, رابطه های فیک و لبخند های قلابی. حق با فن ها بود. اون ها همیشه درست میگفتن. لویی عاشق هری بود ولی اجازه بودن باهاش رو نداشت. به اندازهی کافی سختی کشیده بود و دیگه نمیخواست یک زندگی دروغی رو زندگی کنه. همونطور که برای آخرین بار یک ویدیو چت رو شروع کرده بود و میخواست به همه دنیا چیزی رو که از قبل میدونستن رو بگه، گفت:"حق با شما بود ... همیشه حق با شما بوده. هر نگاه؛ هر لمس مخفیانه ... حق با شما بود ."
آیا این برای هری کافی بود تا معنای حقیقیای که پشت حرف های لویی بود رو بفهمه؟
" پس توی .. بیست و هفت دقیقه بعدی من میخوام حقیقت رو بهتون بگم. همه ذرات حقیقت رو .. ولی بیست و هفت دقیقه همه زمانیه که دارم قبل از اینکه ازتون خداحافظی کنم ."
----❦ 𝘤𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥
𖦹 ɴᴀᴍᴇ: ۲۷ دقیقا
𖦹 ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: لری استایلینسون
𖦹 ᴇɴᴅɪɴɢ: هپی
𖦹 ɢᴇɴʀᴇ: ایدل لایف، اسمات، عاشقانه، سلف هارم
𖦹ᴏʀɪɢɪɴᴀʟ sᴛᴏʀʏ ʙʏ: @HAPPINESSINTIME
𖦹ᴛʀᴀɴsʟᴀᴛᴇᴅ ʙʏ: [@_bunisa]