weirdotessa's Reading List
13 stories
Sunrise In Hollywood(Z.M) oleh youcancallmemrless
youcancallmemrless
  • WpView
    Membaca 124,149
  • WpVote
    Suara 17,735
  • WpPart
    Bagian 76
_اسمشو چي ميذاري؟ بدگماني يا واقعيت؟ +من بهش ميگم توطئه
Reunion (l.s) oleh TPWLarry
TPWLarry
  • WpView
    Membaca 7,795,616
  • WpVote
    Suara 242,836
  • WpPart
    Bagian 62
It's the year 2020 and Louis gets an unexpected call informing him that one direction were reuniting in no less than a month. When the time comes, no one expected Harry to act the way he does. Or a hate to love fic where Harry and Louis reunite after the hiatus. Completed- 26th jan, 2020
pretty boy (Persian Translation) oleh StylinMayne
StylinMayne
  • WpView
    Membaca 437,225
  • WpVote
    Suara 70,369
  • WpPart
    Bagian 104
[COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: تو لیاقت تموم ستاره‌های آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1
My Brother's Best Friend oleh stylescloud
stylescloud
  • WpView
    Membaca 64,607,994
  • WpVote
    Suara 45,544
  • WpPart
    Bagian 5
"So what do we do?" "We can work something out. There's just one problem... We can't let your brother find out." ❁ Available now to order! Link in bio!
Believe In Miracle [Ziam]✔️ oleh mwrry_j
mwrry_j
  • WpView
    Membaca 17,089
  • WpVote
    Suara 2,318
  • WpPart
    Bagian 55
روز های تلخ و شیرین بودن با تو در سال های دور جامانده. همان روز هایی که در انتظار دیدنت ساعت ها چشم به دری میدوختم، روز هایی که حتی از وجود منی با خبر نبودی اما برایت صادقانه عشق میریختم.. تمام آن روز ها و روز های بعدش با تو و یادت قشنگ بود. و همه چیز از دور زیبا و دست نیافتنی بود. تا روزی که نزدیک شدی ... تمام آن تصورات پوچم گم شد و جایش را حقیقت های تلخ گرفت. تو زیبا بودی اما فقط از دور. -هیچکدوم از درگیریای ذهنیش به دیگری نگفت. با اینکه با گفتنش میتونست خیلی از گره ها باز بشه اما هرکدوم دلیلی برای ا‌دامه سکوتش داشت، شایدم بین گفتن و نگفتن گیر کرده بودن و به اجبار سکوت رو انتخاب کردن.
Playboy L.S (Persian Translation) oleh Iam_writing_here
Iam_writing_here
  • WpView
    Membaca 325,883
  • WpVote
    Suara 35,705
  • WpPart
    Bagian 47
من اسیرش شده م ؛ اون زیادی تو حرفه ش خوبه.. هری استایلز ⬅ پلی بوی فن فیکشن لری استایلینسون به همراه کمی زیام✌ داستان در پیج اینستاگرام larry_ff_translate هم آپ میشه Best rank : #2 in fanfiction
Got The Sunshine On My Shoulders [L.S](Persian Translation) oleh PersianGayVodka
PersianGayVodka
  • WpView
    Membaca 138,908
  • WpVote
    Suara 30,053
  • WpPart
    Bagian 52
[Completed] پنج سال پیش، هری استایلز برای تبدیل شدن به یک خواننده و هنرمند، زادگاهش رو ترک کرد. هری به اون چه که پشت سرش به جا گذاشت توجه زیادی نکرد- یک زندگی، یک خانواده، و یک همسر... کسی که روزی از خواب بیدار شد و فهمید هری ترکش کرده. و حالا، هری همه چیز داشت: پولدار و معروف بود و همه ستایشش می کردند، از جمله دوست پسرش. اما وقتی حرف جدی شدن رابطه به میان اومد، هری مجبور شد با تمام واقعیت های ناراحت کننده ی گذشته اش رو به رو بشه - و لویی. کسی بود که تمام برگه های طلاقی که هری در طي پنج سال گذشته براش فرستاده بود رو پس فرستاد. ------ H a p p y E n d i n g ------ Written by: @Hattalove (AO3) Translated by: Persian Gay Vodka Team
Forever in your memory | L.S - AU oleh Marry____
Marry____
  • WpView
    Membaca 93,239
  • WpVote
    Suara 13,520
  • WpPart
    Bagian 30
' همیشه در خاطر تو ' " و همینه ، عشق همینه . در عین پیچیدگی به سادگی گفتن یک جمله ی صادقانست " هر چیزی که مال منه مال توعه تا برای خودت بکنیش " نویسنده : ____Marry@ - فن فیکشن لری استایلینسون - کامل شده آغاز : تابستان ۱۳۹۶ پایان : بهار ۱۳۹۷
For you [ H.S ] oleh fakeofme
fakeofme
  • WpView
    Membaca 162,797
  • WpVote
    Suara 13,375
  • WpPart
    Bagian 72
تو نميتوني به رقصيدن با شيطان ادامه بدي و بپرسي چرا هنوز تو جهنمي داكوتا. [ sexual contact ] [ Harry Styles AU ]
12 (l.s)(z.m) -Complete- oleh toovic
toovic
  • WpView
    Membaca 249,366
  • WpVote
    Suara 44,177
  • WpPart
    Bagian 58
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو داشت ؟؟ ........ نگاهمو به چشمای یخیش دوختم. تیله های بی روح آبیش نه تنها کمکی به کمتر شدن لرز بدنم نمیکرد بلکه حس میکردم مثل سیاه چاله روحمو سمت خودش میکشید. دستشو اروم بالا اورد و روی فکم گذاشت و از سرمای غیر عادی دستش صورتم مور مور شد. آروم سرمو سمت راست برگردوند. با دیدن بازتاب خودم توی آینه نفسم برید آخه...‌ فقط.... من..... توی آینه معلوم بودم. ⚠️هنگام خوندن فف نخ و سوزن همرایتان باشد.....خطر پاره شدن(از خنده) پارت های اولیه در دست تعمیر میباشد🛂