Our own storys
6 stories
ANGEL [L.H] by Hemmwinfakebatch
Hemmwinfakebatch
  • WpView
    Reads 156
  • WpVote
    Votes 42
  • WpPart
    Parts 6
ازم پرسید: راجع به فرشته ها چی میدونی؟ کوتاه خندیدم و طبق تصورات عامه ی مردم گفتم: اونها موجودات زیبا و خیلی مهربونی هستن که جامه‌ی سفید میپوشن، دو تا بال روی شونه هاشون دارن و مردم رو نجات میدن. جملاتم طوری بود که انگار یه بچه ی ۵ ساله توی مهدکودک داشت به معلمش راجع به فرشته ها توضیح می‌داد. با توصیفات کودکانه‌م، لب پایینش رو بیرون داد و به آرومی سر تکون داد: هوم... درست میگی یهو از دهنم در رفت: تو درست شبیه فرشته هایی. و واقعا هم بود. شباهت هاش با موجود توی توصیفاتم کاملا با عقل جور در میومد، حتی پیرهن مردونه‌ی گشاد و سفیدی که اون شب پوشیده بود. فقط بال نداشت. شاید هم داشت ولی من نمیدیدم سرخی ای که روی گونه هاش رو پوشوند نشون دهنده ی این بود که چطور خجالت کشیده: ممنون Lashton Hemwin Persian Fanfiction Start: 2022/6/1
Mint Icecream With Chocolate Chip's[L.H] by Hemmwinfakebatch
Hemmwinfakebatch
  • WpView
    Reads 744
  • WpVote
    Votes 183
  • WpPart
    Parts 9
[Onhold] سرفه کرد و لبخند خجالتی ای زد:سفارش شما چیه؟ به بستنی ها نگاهی انداخت و شونه هاش رو بالا انداخت:نمیدونم...کدومش از همه خوشمزه تره؟ -"ام.....فکر کنم بستنی نعنا با تکه های شکلات پیشنهاد خوبی باشه" Start:2021 July 16th
If you want love[Malum] by Faee_horan
Faee_horan
  • WpView
    Reads 106
  • WpVote
    Votes 31
  • WpPart
    Parts 3
Writer: @_babyblue_96 ❝If you want love, you gon' have to go through the pain❞ دنیات رو خیلی دوست دارم. حس و حال وصف نشدنی بهم میده. میدونی، من توی این چندسال سفر کردم به یک دنیای دیگه، که چندان خوب نبود، از خودم دور شده بودم و وقتی از خودم دور شم میمیرم. جسمم زنده بود ولی روحم داشت از بین میرفت، اون دنیا اینقدر بد بود که مطمئنم اثرش تا چند وقت روی من باقی میمونه... نکته ی بد ماجرا این بود که اون دنیایی ک من رفتم دنیای خودمون بود؛ دنیای ما آدما، همون دنیای بیرون خونمون، فکر نمیکردم دنیامون اینقدر زشت و تهوع آور باشه! دوست ندارم توی زندگیم دوباره با همچین چیزی رو به رو بشم.. میشه یک گوشه از دنیات رو برای من خالی کنی؟ فقط یک گوشه کوچیک...
sHe [Muke] by Faee_horan
Faee_horan
  • WpView
    Reads 130
  • WpVote
    Votes 41
  • WpPart
    Parts 3
درست از لحظه‌ی اول، همه چیز راجع به تو بود. _______ جایی که اون روز سرد و بارانی، لوک و پتونیا رو به مایکل هدیه داد. Cover: @stillunknowwn
set me free with those words you say [Muke short story] by Faee_horan
Faee_horan
  • WpView
    Reads 581
  • WpVote
    Votes 155
  • WpPart
    Parts 11
[Completed] "من گیر افتادم لوک، می‌تونی نجاتم بدی؟" ____ یا جایی که مایکل کلیفورد مرده و تنها کسی که می‌تونه باهاش ارتباط برقرار کنه؛ لوک همینگزه. شروع: بیست و نهم آپریل، سال دوهزار و بیست و یک پایان: بیست و سوم‌ جولای، سال دوهزار و بیست و یک
Drowned. by Faee_horan
Faee_horan
  • WpView
    Reads 959
  • WpVote
    Votes 308
  • WpPart
    Parts 23
[Completed] "دوستم داری؟ بیا پیدام کن." ______________________________ همراه با Drown(5sos cover) خوانده شود. Warning: Suicide Content