ssh95v
ستوان سوم، کیم تهیونگ، همیشه توی کار سختی میکشید، ولی زمانی که به خونه برمیگشت؛ ماجراهای جدید و عجیبی تازه شروع میشد! چون حالا دیگه به جای نقطه ی بیچاره ی سرش و مغز دردناکش، دیکش بود که سخت میشد!
---
"تهیونگ؟! محض رضای فاک- اونی که کونش پاره شده منم؟!"
"آخ- صبر کن یه لحظه- آههه، بذار عادت کنم-"
"وات د فاک؟!"
نفس عمیق کشید. باید خونسردیش رو حفظ میکرد. از سینه ی تهیونگ که بهش رسما لم داده بود فاصله گرفت و دست هاش رو به جلو تکیه گاه کرد. تهیونگ سعی کرد یک چشمش رو باز کنه و جونگکوک رو نگاه کنه، چرا بلند شد؟ چرا کامل اونو از خودش خارج نکرد؟ مگه سکس همین نبود که بره تو بعدم بیاد بیرون؟
"میشه یه دقیقه خفه شی بذاری لذتمو ببرم؟"
جونگکوک با گریه گفت. صداش واقعا بغض داشت ولی تهیونگ دست خودش نبود که، زیادی بی تجربه بود و با یه شیطونک وحشی
تا حالا در نیوفتاده بود. توی همین فکر بود که یادش رفت به این بخش توجه کنه که چرا اصلا جونگکوک بهش گفت خفه بشه؟ اون که چیزی نگفته بود.
---
ژانر: معمایی، جنایی، طنز، ماجراجویی، انگست، رومنس، اسمات🔞، امپرگ⚠️