فیکای خودمون
3 stories
Bitter Almond (vkook/ویکوک) by AriGH80
AriGH80
  • WpView
    Reads 78
  • WpVote
    Votes 7
  • WpPart
    Parts 4
تو کی هستی؟! + من؟! جئون جونگکوک! ○ منظورم اینه که تو دفتر من چی کار میکنی؟ + مگه اینجا دفتر کارآگاه کیم نیست؟! یونگی که از شنیدن اسم من به عنوان صاحب این دفتر کلافه شده بود؛ سمتم برگشت و مشت دیگه‌ای حوالم کرد که روی زمین افتادم. - لعنت بهت! اون‌ پسر با دیدن صحنه‌ی روبه‌روش آروم چند قدم عقب رفت و زمزمه کرد: + فکر کنم اشتباه اومدم... ○ نه. درست اومدین فقط دفتر کارآگاه مین نه کارآگاه کیم! + هر خری! بالاخره کارآگاه هستین یا نه؟! ○ با اجازتون. ................... - تمومش کن... ○ تموم نمی‌کنم. تو پدری! بچت شبا بین من و جین می‌خوابه! اگه کل روز نبینتت بازم نمیگه پدرم کجاست...میفهمی با خودت و این بچه چی کار کردی؟! اون مادرشو از دست داده ولی بود و نبود... - گفتم خفه شو لعنتی! اگه مشکلت اینه که پسرم بین شما دو تا میخوابه خودم حلش میکنم! از امروز پیش من می‌خوابه تا شما به کارتون برسین! حالا راضی شدی؟! ○ خودخواه عوضی! نام فیک: بادوم تلخ 🥜 کاپل‌ها: تهکوک/ یونجین/ ؟ ژانر: کارآگاهی/ رمزآلود/ طنز/ خون‌آشامی/ اسمات🔞 نویسنده: silver shadow زمان آپ: هر هفته
Papillon | VKOOK🔞 by ssh95v
ssh95v
  • WpView
    Reads 269
  • WpVote
    Votes 27
  • WpPart
    Parts 4
ستوان سوم، کیم تهیونگ، همیشه توی کار سختی میکشید، ولی زمانی که به خونه برمیگشت؛ ماجراهای جدید و عجیبی تازه شروع میشد! چون حالا دیگه به جای نقطه ی بیچاره ی سرش و مغز دردناکش، دیکش بود که سخت میشد! --- "تهیونگ؟! محض رضای فاک- اونی که کونش پاره شده منم؟!" "آخ- صبر کن یه لحظه- آههه، بذار عادت کنم-" "وات د فاک؟!" نفس عمیق کشید. باید خونسردیش رو حفظ میکرد. از سینه ی تهیونگ که بهش رسما لم داده بود فاصله گرفت و دست هاش رو به جلو تکیه گاه کرد. تهیونگ سعی کرد یک چشمش رو باز کنه و جونگکوک رو نگاه کنه، چرا بلند شد؟ چرا کامل اونو از خودش خارج نکرد؟ مگه سکس همین نبود که بره تو بعدم بیاد بیرون؟ "میشه یه دقیقه خفه شی بذاری لذتمو ببرم؟" جونگکوک با گریه گفت. صداش واقعا بغض داشت ولی تهیونگ دست خودش نبود که، زیادی بی تجربه بود و با یه شیطونک وحشی تا حالا در نیوفتاده بود. توی همین فکر بود که یادش رفت به این بخش توجه کنه که چرا اصلا جونگکوک بهش گفت خفه بشه؟ اون که چیزی نگفته بود. --- ژانر: معمایی، جنایی، طنز، ماجراجویی، انگست، رومنس، اسمات🔞، امپرگ⚠️
Balance / تعادل 🔞 [kookv/ کوکوی] by AriGH80
AriGH80
  • WpView
    Reads 2,720
  • WpVote
    Votes 258
  • WpPart
    Parts 8
دست‌هاش رو دو طرف سرش گذاشت و محکم فشارش داد؛ اونقدر که اگه جیمین، زودتر متوجه اوضاع نمیشد؛ ممکن بود جمجمش رو خرد کنه! ترسیده به طرف تهیونگ دویدن و هوسوک هردو دستش رو محکم گرفت؛ بی‌حال بود و چشم‌هاش مدام باز و بسته میشدن...این اصلا خوب نبود چون اگه به خواب میرفت؛ قرار نبود خودش بمونه و جئون هم نمی‌تونست به این راحتی‌ها با اون دو نفر کنار بیاد. ○ چیزی نیست...نخواب باشه؟... ● به اعصابت مسلط باش تهیونگ. بهش اجازه‌ نده کنترلت کنه! ○ یه کاری بکن هوسوک! ● چی کار میتونم بکنم؟! تو چجوری کنترلش میکردی؟! ○ خب...من اصلا کنترلش نمیکردم! تو همیشه مثل اجل معلق، سر و کلت پیدا میشد و گند میزدی به همه چیز... ● مرسی!!! ○ خواهش میکنم!!!! - د..داد نزنین...خواهش میکنم... با آخرین ذره‌‌ی توانش نالید و هردوشون رو ساکت کرد. دست‌‌ هوسوک رو پس زد و با دم و بازدم‌های عمیق، کنترل بدنش رو به دست گرفت... ○ چی؟! برای کنترلش فقط باید چندتا نفس عمیق می‌کشیدم؟! ● تو حتی اینم نمی‌دونستی؟! ○ اگه می‌دونستم که کل زندگیمو به گند نمیکشیدی!!! کاپل‌ها: کوکوی [ویکوک🤌] / هوپمین ژانر: تخیلی/ روزمره/ درام/ اسمات🔞 نویسنده: silver shadow روزهای آپ: هر هفته