This House No Longer Feels Like Home (Persian Translation)
هرى و لويى ٢٠ ساله كه باهمن، كه هرى خيانت ميكنه، و لويى ميشكنه، و هرى يك سال مهلت داره تا ازدواجشون رو درست كنه.
هرى و لويى ٢٠ ساله كه باهمن، كه هرى خيانت ميكنه، و لويى ميشكنه، و هرى يك سال مهلت داره تا ازدواجشون رو درست كنه.
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
لویی یه پسر به شدت خجالتی و تنهاست،پسری که همه به خاطر ظاهرش و درسخون بودنش مسخره ش میکنن. تنها چیزی که اونو به مدرسه میکشونه نشستن سر کلاس ادبیاته چون این چیزیه که لویی عاشقشه... لویی دوستی نداره اما هر روز بعد از مدرسه به خونه ی "برثا" همسایه ی رو به رویی شون میره که یه پیرزن مهربون و دوست داشتنیه.لویی معتقده دوست ه...
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگها و جنسهای مختلفی که حس ظرافت رو درون آدمها بهوجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب رو میبینه. برش لباسها، رنگ پارچهها، پیچیدگی طرحها، همهٔ اینها کنار هم قرار میگیرن تا یهچیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای...