به یکدیگر می‌رسند، روح هایشان بهم گره می‌خورد، زندگی جدایشان می‌کند.‌ گره ی روح ها می‌شکنند و پاره می‌شوند؛ اما هر یک، تکه ای از وجود دیگری را دارند. همین خاطرات و بازماندگان سبب می‌شود که بخواهند به آغوش هم بازگردند! و در این داستانِ پر پیچ و خمِ عاشقانه، که گاهی عشق عاجزانه و به ناچار، خودَش را میان غم و درد و ترس گم می‌کند، تنها یک سوال میتوان پرسید: آیا عشاقِ دیوانه بهم باز خواهند گشت؟! هیچ کس نمی‌داند! مگر همراه شود... ◦ 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞⇢ 𝑚𝑎𝑓𝑖𝑎, 𝑐𝑟𝑖𝑚𝑖𝑛𝑎𝑙, 𝑎𝑛𝑔𝑠𝑡, 𝑑𝑟𝑎𝑚𝑎 ◦ 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞⇢ 𝑣𝑘𝑜𝑜𝑘, 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑚𝑖𝑛 ◦ 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫⇢ saya ◦ 𝐔𝐩 𝐝𝐚𝐲⇢ شنبه‌ها ساعت 8

هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...

"من اسمش رو گذاشتم.... . . . سرنوشتِ ما..."