shadiyaghooti's Reading List
4 stories
The Punisher | تنبیه‌گر by misterallenwrites
misterallenwrites
  • WpView
    Reads 1,523
  • WpVote
    Votes 18
  • WpPart
    Parts 4
یک زن ایرانی در بریتانیا به مقام وزارت میرسد. گذشته‌ی نامعلوم و مبهم او، به شایعات وحشتناکی از زندگیِ شخصی‌اش دامن می‌زنند، و در این میان، دختر جوانی حاضر به اعتراف شده. تنبیه‌گر، روایت اعتراف‌های هولناک دختر جوانی است که سالها با این وزیر زندگی کرده، و حالا علیه رئیس سابقش شهادت میدهد. این داستان همانند دیگر قصه هایی که نوشته ام، به خوانندگان زیر سن قانونی توصیه نمیشود.
دختر خوب /the good gurl by hannailye
hannailye
  • WpView
    Reads 24,346
  • WpVote
    Votes 652
  • WpPart
    Parts 17
موضوع داستان:دختریی که سر به هوا بود و به حرف کسی گوش نمیداد اما روزی همه چی تغییر میکنه زمانی که برای باشگاه بدمینتون ثبت نام میکنه و ناخواسته وارد یه بازی جدیدی میشه که خودش خبر نداشت وضعیت:در حال نوشتن تازه امروز شروع کردم بهم عشق بدید تا تمومش کنم و یه داستان جدید با علایق شما بنويسم وت اپ کنین اگه دوس داشتید ژانر:تاحدی درام،عاشقانه،بی دی اسم ،ددی ببی گرل تیکه ای از داستان: +به نفعته ساکت شی و انجامش بدی چون اگه نخوای باید از خونه بری نه تنها خونه بلکه ‌شرکت و به بابات میگم خودت اومدی و سعی کردی چیکار کنی من علاقه زیادی دارم به تربیت کردن و اینجا میفهمی معدب باشی -من خیلی ترسیده بودم و نمیخواستم کسی بدونه چیزیو که انجام ندادم
Silence by Silver4064
Silver4064
  • WpView
    Reads 32,506
  • WpVote
    Votes 1,735
  • WpPart
    Parts 35
•Gener: Fantasy,Romance,BDSM🔞 •Writer: Silver4064 ~Summary: خون آشامی که مقدر شده است در راستای تعهدات هم نوعان و هم کنیه های خویش رفتار کند برعکس همسانان خود نه خون انسان می‌خورد و نه علاقه ای بر تسلط پیدا کردن بر روی انسان ها دارد. در این بین معجزه زندگی او پیدایش می‌شود و او را از حال و هوای تاریک باید ها و نباید های زندگی اش بیرون می‌کشد. این داستانی است از رشد و کشف احساسات ناشناخته‌ بنیامین اصلانی برای تبدیل شدن به فردی که تصمیم می‌گیرد عاشق و دلباخته آدمیزادی شود که او را درهم می‌شکند! 🔞توجه داشته باشید که این یک کتاب در چارچوب روابط BDSM است و ممکن است باب میل هرکسی نباشد پس لطفاً با انتخاب خود کتاب دنبال کنید🔞 تکه ای از کتاب: پسر به او نگاه کرد ولی وقتی که صورت او را خیلی نزدیک دید صورتش برگرداند. «مگه تو نگفتی یکی برات مهمه...؟» در کنار گوش اش زمزمه او را شنید. «مگه این، اینکه تو برده منی انکار می‌کنه؟» او روی پسر بیشتر خم شد و با چسباندن تنش به پسر مجبورش کرد تا کاملا دراز بکشد. بدنش مماس با او بود. پسر بهش خیره شد و نمی‌دانست باید از اینکه ارباب‌ اش او را می‌خواهد خوشحال باشد یا از اینکه این همه تضاد وجود دارد غصه بخورد. پسر فقط... «نه ارباب!» او لبخندی زد و روی لبان پسر را آرام بوسید.
... by vahedshomare8
vahedshomare8
  • WpView
    Reads 1,001,961
  • WpVote
    Votes 17,626
  • WpPart
    Parts 146
بررسی تئوری خطرناک ترین سایت جهان یعنی اونلی فنز