when our eyes met[Zarry]
LiaStyles6
- LECTURES 22,141
- Votes 3,408
- Parties 30
نور من
اولین باری که گرمای خورشید چشمات قلبمو گرم کرد رو هرگز فراموش نمیکنم...
تمام اون لحظه رو با جزئیات به خاطر دارم.. تنها لحظهی عمرم که میخواستم تا ابدیت طول بکشه
کلی راز توی چشمات هست
مثل یک کتاب مرموز که دوست دارم با صدای تو برام خونده بشه
کتاب مورد علاقهام...
تو شدی بزرگترین شهامت زندگی من. عشق سادهای که قلبم به تو داشت، پیچیده ترین اتفاقی بود که مغزم باهاش رو به رو شده بود. چه پارادوکس بیرحمی...
پستی بلندی؟
داستان عشقهای بینظیری که تا الان نوشته شده همه تصدیق میکنن که عشق سخت و پر دردسر...
ولی سختی کشیدن برای تو میارزید. اینطور نیست؟!
زمان ثابت میکنه همه چیز رو.
گذشته، عشق مارو پیچیده تر کرد. گذشتهای که طناب شده بود دور گردنت.
رها شدنت ازش راحت تر میشد اگه آخرین راه، اولین راهی نبود که انتخاب کرده بودی...
انتقام..
کهربای چشمات به قرمزی میزد وقتی بهش فکر میکردی...
ژانر:عاشقانه،طنز