Chocolate couple
45 cerita
Themesses oleh Artazaj2005
Themesses
Artazaj2005
  • Membaca 1,741
  • Suara 464
  • Bagian 11
زین انقدر برات از خونه مینویسم تا برگردی.
Your love is drug *ZIAM (completed) oleh ziamisamorous
Your love is drug *ZIAM (completed)
ziamisamorous
  • Membaca 224,773
  • Suara 21,568
  • Bagian 67
فقط عاشقم باش تا بتونم نفس بكشم... حستو تا مغز استخونم فرو ميره !
let me in (z.m) CoMpLeTeD oleh iRayax
let me in (z.m) CoMpLeTeD
iRayax
  • Membaca 2,314
  • Suara 543
  • Bagian 6
[completed] تو همون قطره بارونی بودی که از یه ابر سیاه رو قلبم چکید و شکوفه زد. یه سایه بودم و خورشید بالا سرم تو بودی، این تصمیم من بود که با تو تضاد ایجاد کنم یا بذارم زندگیم به همون خاکستری بودنش ادامه بده. تنها کاری که رو دوشِ تو گذاشتم این بود که اجازه بدی عشقم رو بهت نشون بدم نیلوفرِ آبیِ من.
Moviola oleh frogmd
Moviola
frogmd
  • Membaca 23,989
  • Suara 3,965
  • Bagian 1
جايى كه توش زين و ليام هر آخر هفته با هم فيلم مى بينن. يا وقتى زين به فيلم ديدن، نترسيدن و دوست داشته شدن و دوست داشتن عادت نداره، و ليام به همه ى اينها عادتش ميده. ziam mayne fanfiction copyright © frogmd 2017-20
pretty boy (Persian Translation) oleh StylinMayne
pretty boy (Persian Translation)
StylinMayne
  • Membaca 435,045
  • Suara 70,241
  • Bagian 104
[COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: تو لیاقت تموم ستاره‌های آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1
OUR HELL *~z.m~* oleh darkcastle66
OUR HELL *~z.m~*
darkcastle66
  • Membaca 34,492
  • Suara 4,424
  • Bagian 55
زین: بهشت چیه ؟ هری : بهشت هِشت هِشت زین : فاک یو هزا بهشت واقعا یعنی چی ه : ببین چشاتو میبندی و دیگ نمیتونی به این دنیا برگردی دو تا در جلو خودت میبینی اون دری که قفله و نمیتونی بازش کنی بهشته ولی در دوم از قبل برامون بازه بهشت جای ما نیست این چیزیه که بقیه میگن زی- ز : ... ه : چرت ترین چیزی بود ک توعمرم گفتم اما اگر نظر منو بخوای که اصلا هیچ فاکی به نام بهشت وجود نداره. ز : ولی من به بهشت اعتقاد دارم هری بهشت من ... اونه :)
+11 lagi
Benefit (Ziam)  oleh setidarcy
Benefit (Ziam)
setidarcy
  • Membaca 65,923
  • Suara 10,510
  • Bagian 43
_عاشقم نشو _اگه شدم _نباید بشی _اگه شدم _فراموشم کن _اگه نتونستم _باید بتونی _اگه نتونستم! _باید باهاش زندگی‌کنی _اگه نتونستم _میتونی _وقتی بهت نگاه میکنم توی چشمای قهوه‌ایت یه دنیای دیگه وجود داره که من دارم توش زندگی میکنم‌. پس ازم نخواه که عاشقت نشم. چون من تو چشمای تو دارم زندگی میکنم ... **** سال ۴۰۰۰ میلادی شاید فکر کنید علم پیشرفت کرده شاید فک کنید همه دیگه دارن تو‌ماه زندگی میکنن شاید فکر کنین انسان ها از بین رفتن یا شاید حتی دایناسورها برگشتن اگه بخوام سال ۴۰۰۰ رو تعریف کنم بهترین تعریف براش اینه قرنتینه
•°Golden Boy°• oleh Mobin_zm
•°Golden Boy°•
Mobin_zm
  • Membaca 624
  • Suara 100
  • Bagian 8
وقتی فهمیدم اومدی...اولش خوشحال شدم اما بعدش فهمیدم این اومدن واسم خوب نیست. نمیتونستم به مهربونیات بی تفاوت باشم، چون این بار واقعا فهمیده بودم که...فهمیده بودم که دوست دارم
°Little Problem° [Z.M] _ By Sara (Completed) oleh notevensara_
°Little Problem° [Z.M] _ By Sara (Completed)
notevensara_
  • Membaca 322,143
  • Suara 55,579
  • Bagian 62
+آقای پین، یا بچه‌ی بوگندوتو از جلوی در خونه‌ی من دور میکنی یا زنگ میزنم پلیس!! Highest ranks: #1 in fanfiction and #1 in onedirection 💛❤ با احترام به لیام پین و تمام خاطرات قشنگی که بهمون هدیه داد.