🦋𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐌𝐞𝐞𝐭𝐢𝐧𝐠 🦋 آخرین دیدار
Yizhan7924
- LECTURAS 1,071
- Votos 307
- Partes 2
✿ کاپل : ییجان
✿ ژانر : عاشقانه ، انگست
✿ مولتی شات
✿ نویسنده : ZhaoYun
صاحب مجتمع تجاری جوی سیتی بخاطر بیماریش قسمتی از مغزش درحال تحلیل رفتنه و تا چند وقت دیگه هیچکس رو یادش نمیاد...ییبو تحمل این وضعیت رو نداره پس اقدام به خودکشی میکنه...جان مجبوره نجاتش بده اما.....
برشی از داستان:
مامور آتش نشانی خودش را به جان رساند و کمرش را چسبید تا مانع پرت شدن جان به همراه ییبو شود.
ییبو دوباره گفت:خواهش میکنم ولم کن.....بذار برم.....
جان اینک بیش از قبل میلرزید. صورتش جمع شده و دندان هایش روی هم فشرده میشد. بنابراین از لای دندان غرید: خفه شو مَرد.....
***********************
ییبو هروقت ناراحت بود،دست جان به او آرامش میداد،پس دستش را گرفت((الان میتونم آب شدن شمع رو حس کنم،میتونم سوختن پروانه رو ببینم...))
دست دیگرش را بلند کرد و صورت جان را نوازش کرد و ادامه داد:((اما این شمع میخواد پروانه بودن هم تجربه کنه...))