Silver4064
- Reads 1,212
- Votes 320
- Parts 7
وی ووشیان از همه چی بریده و خودش از دره شهر بی شب به پایین پرت میکنه.
در آخرین لحظات زندگیش لان وانگجی دست اون میگیره ولی وی یینگ خودش آزاد میکنه و از آخرین تصویر زندگیش، که آسمان آبی و ابر های روان هستند لذت میبره...
ناگهان صدای وسیلهای پر سر و صدا اون از جا میپرونه و اون خودش توی یه اتاق با وسایل عجیب و غریب، به همراه ظاهری متفاوت پیدا میکنه.
وی ووشیان در کنار چیزای عجیب، تازه ای که باهاشون رو به رو میشه و یاد میگیره با چالش های زیادی رو به رو میشه که بزرگترینش زمان ملاقاتش با لان وانگجی و فرار اون ازش رخ میده و باعث میشه وی یینگ یه خاطره به یاد بیاره...!
صاحب قبلی بدن موقع دورهمی آخر سال، سال قبل لان وانگجی تنها گیر آورده و به زور بوسیده بود!
یعنی اون...اون با لان ژان سر و سری داره؟!
𓏲࣪𔘓Wʀ: Silver4064
𓏲࣪𔘓Gᴇɴᴇʀ: Romance, Iskia, Fluff, Comedy, Mystery, BL