Select All
  • Begin again ♡ KookV
    14K 2.5K 33

    ازدواجی ترتیب داده شده که به خاطر بعضی سوتفاهم ها از هم میپاشه. سفر ندامت و حسرت به سوی بخشش. جونگ کوک و تهیونگ در حالی که پسر شونزده سالشون وسط گیر افتاده، باید با گذشته‌شون روبه رو بشن و احساسات خامی که بین اونا وجود داره رو در آغوش بگیرن.آیا تهیونگ تصمیم میگیره که دوباره قلبش رو باز کنه و به عشق اجازه بده خانواده ا...

  • My Moon [VKOOK]
    146K 23.7K 13

    [Complete] "چرا تاج من زرق و برقش بیشتره؟ مگه تو شاهزاده نیستی؟" "چون تو ماه منی، و ماه من از همه درخشان تره." ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ ๛ جئون جونگ‌کوک توی یک روز عادی درحالی که توی مزرعه به پدرش کمک میکرد توسط مامور های سلطنتی به کاخ برده شد برای این که اون جفت شاهزاده بود.

    Completed  
  • He Is My Boyfriend ❢ Vkook
    1.4M 200K 68

    《اون دوست پسر منه》 +باورم نمیشه..تو.. _آره خودمم، دوست پسرت. #Vkook °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• +راستش من شما رو نمی‌شناسم؟! _بذار از اول شروع کنیم. یونگی هستم، مین یونگی. قراره از این به بعد هم اسممو زیاد بشنوی و هم زیاد صداش کنی. #Yoonmin °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°• جونگکوک تو...

    Completed  
  • Forbidden love
    386K 30.8K 52

    پسری که عاشق ممنوعه ترین فرد زندگیش بود... عشق ممنوعه جونگکوک به همسر خواهرش تهیونگ که از قضا سرهنگ بود چی میشه اگه جونگکوک نتونه جلوی احساساتش رو بگیره و بخاطر اینکه تهیونگ بازداشتش کنه دست به کارای خلاف بزنه؟! ___________________________ میدونستم که اشتباه بود....یک اشتباه بزرگ.... ولی من هیچوقت پشیمون نشدم.... اون...

    Mature
  • Your eyes tell || VK || Completed
    479K 46.9K 52

    + تمومش کن جونگکوک! دیگه تحمل این رفتارهای بچگانه ات رو ندارم! _ من نیاز ندارم که از زبونت بشنوم دوستم داری.. چشمات تهیونگ.. چشمات میگن! خلاصه : جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!! از نظر خودش خدای بدشانسیه. طی اتفاقاتی، خانواده اش اون رو طرد میکنن . اما چی میشه...

    Completed  
  • ✧HOME✧
    429K 48.9K 42

    وضعیت عمارت کیم افتضاح بود. همه جا سکوت کر کننده ای جیغ میکشید و تنها کسی که این وسط با آرامش دمنوشش رو مزه میکرد تهیونگ بود و این رفتار خونسردانه اش داشت تمام نورون های عصبی خانواده رو بیشتر و بیشتر تحریک میکرد.. انگار ک متوجههِ ماجرای پیش اومده نشده بود! این ماجرا نه تنها زندگی خودش بلکه تمام اطرافیانش،حتی باغبون ع...

  • < I am your boss >
    68 5 3

    +فکر کردی کی هستی که اینطوری با من حرف میزنی؟ با خشمی که نمیدونست کی انقدر عصبی بوده بهش توپید: _من رئیس توم! _________________ ___ __ _ خلاصه:جئون جونگکوک پسر یکی از سهام دارای شرکت k.i.m هست که با خواسته نچندان اجبار پدرش وارد شرکت کیم تهیونگ میشه اونا میونه خوبی نداره چی میشه اگه سرنوشت اونارو کنار هم نگه داره؟و چی...

  • It's A Mistake ❢ Vkook
    708K 106K 57

    《این یه اشتباهه》 -برای بار آخر ازت می‌پرسم سئوجون..اون کجاست؟ +قـ..قربان فکر کنم اشتباه گرفتین..من جونگکوکم.. جئون جونگکوک.. #Vkook /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\ +واضح نیست که همش سعی داشتم مختو بزنم؟ -آره..ولی اینم واضحه که خیلی وقته مخم زده شده! #Chanbaek /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\ چی میشه اگه ج...

    Completed  
  • "Black Bunny"
    20.1K 3.1K 38

    همیشه برنده من بودم.. مهم نیس چی میشد.. مهم نبود چقد رقیبم ماهره... من برنده همه بازیا بودم.... اما یهو چیشد؟ کسی که خودشو به این احساس باخت من بودم!! جالبه نه؟ بازنده جئون جونگ کوک شد... تو رقیب ماهری بودی یا من پیش تو ضعیف بودم کیم تهیونگ؟ :) زمان آپ : فعلا متوقف شده * •••••••••••••••••••••••••• #Black_Bunny 🐰🖤 ...

  • Love You So Bad | VKOOK - YOONMIN
    496K 46.5K 76

    𝑳𝒐𝒗𝒆 𝒀𝒐𝒖 𝑺𝒐 𝑩𝒂𝒅 - بدجوری دوستت دارم قسمتی از فیک: تمام انگیزه ام از اومدن به این کتابفروشی فقط دیدن اون صورت بینهایت جذابشه ...وقتی رو به قفسه ها می ایسته و کتابهارو مرتب میچینه، وقتی پشت میزش میشینه و با نگاه فوق‌العاده اش بهم نگاه میکنه و قیمت کتاب رو میگه .. زمانی که با اون لبخند لعنتیش من رو مخاطب قرا...

    Completed  
  • 𝑫𝑰𝑺𝑨𝑺𝑻𝑹𝑶𝑼𝑺 | 𝑲𝑶𝑶𝑲𝑽
    381K 54.1K 34

    [Completed] کیم تهیونگ همیشه میدونست که خیلی بدشانسه ! از دست دادن پدر مادرش تو بچگی و چند بار تا دم مرگ رفتن... از همه‌ی اینا که بگذریم جفتی که اینهمه منتظرش بود کسی شد که حتی از به اسم آوردنش هم بدنش به لرزه میفتاد .. !! کسی که ترجیح داد بکشتش بجای اینکه جفتش بشه .. _____________ "دیگه ازت خسته شدم .. ازت متنفرم...

    Completed   Mature
  • 𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦
    381K 51.8K 57

    「پایان یافته」 چشم های لرزون و خیس از اشکش رو باز کرد و با صدایی آرومی که می‌شد فریاد ترس رو شنید، سکوت جنگل رو شکست: _خواهش.. م-میکنم... ن-نزدیکم نشو! اما تنها چیزی که اتفاق افتاد نزدیک شدن اون گرگ عظیم‌الجثه بود. می‌تونست قسم بخوره بازدم داغش تمام صورتش رو سوزنده بود. قطره‌ای اشک از گوشه چشم‌هاش پر کشید و به سمت چونه...

    Completed   Mature