Elahee_mah's Reading List
12 stories
وقتی رسیدی که شکسته بودم by wangyibooxiao
وقتی رسیدی که شکسته بودم
wangyibooxiao
  • Reads 43,312
  • Votes 7,646
  • Parts 92
اون ها پدر و مادر نبودند ابزاری برای شکنجه دادن بودند اون فقط منتظر یک ناجی بود... اون مرد وقتی رسید که پسر شکسته بود
𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑) by wangyibooxiao
𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑)
wangyibooxiao
  • Reads 9,696
  • Votes 2,871
  • Parts 39
𝐹𝑖𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛 𝑁𝑎𝑚𝑒: 𝐼 𝑊𝑖𝑠ℎ 𝑊𝑒 𝑁𝑒𝑣𝑒𝑟 𝐺𝑟𝑒𝑤 𝑈𝑝 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒, 𝐹𝑙𝑢𝑓𝑓, 𝐶𝑜𝑚𝑒𝑑𝑦 𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝑆𝑢𝑛 𝐹𝑙𝑜𝑤𝑒𝑟 𝑇𝑦𝑝𝑒: 𝑉𝑒𝑟𝑠𝑒 𝑆𝑡𝑎𝑡𝑢𝑠: 𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑 تو به دنیا اومدی تا بخشی از وجود من باشی، تو هستی تا به من ثابت کنی میشه به لبخند خدا امیدوار بود...
𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑙𝑤𝑎𝑦𝑠 𝑆𝑡𝑎𝑦 𝐵𝑦 𝑀𝑦 𝑆𝑖𝑑𝑒? (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑) by wangyibooxiao
𝑊𝑖𝑙𝑙 𝑌𝑜𝑢 𝐴𝑙𝑤𝑎𝑦𝑠 𝑆𝑡𝑎𝑦 𝐵𝑦 𝑀𝑦 𝑆𝑖𝑑𝑒? (𝐶𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑)
wangyibooxiao
  • Reads 29,122
  • Votes 5,317
  • Parts 42
اشکایی که از چشمان ییبو میریخت کاملا بی اختیار بود. بلند شد و رو به روی جان ایستاد. نمیتونست دیگه طاقت بیاره. جان تمام زندگی اون بود، به خاطر جان هم شده باید می جنگید، نباید به این زودیا از زندگی خسته میشد. ییبو گفت: جان از همون موقعی که حامی من بودی، از همون موقع که به خاطر من کتک میخوردی، از هم موقعی که تو تب میسوختم و کنارم بودی، از همون موقع که برنامه غذایی رو میزدی روی یخچال واسم، از همون موقع که به خاطر من دانشگاه نرفتی، از همون موقع که منو از زیر دست و پای اون عوضی نجات دادی، از همون موقع که تکیه گاهم بودی توی هر دردی، از همون موقع که تونستم دوباره نفس بکشم دوستت داشتم و این دوست داشتن تا همین امروز کم نشده... جان تنها دلیلی که باعث میشه من زنده باشم تویی فقط!
𝑙𝑒𝑡 𝑚𝑒 𝑙𝑜𝑣𝑒 𝑦𝑜𝑢 by Hanawang9197
𝑙𝑒𝑡 𝑚𝑒 𝑙𝑜𝑣𝑒 𝑦𝑜𝑢
Hanawang9197
  • Reads 1,006
  • Votes 151
  • Parts 2
~genre: Romance_historical_fantasy ~couple: yizhan 《با دیدن ژان که وسط محوطه که دست هایش را به چهار چوبی بسته بودند و مردی که با شدت او را شلاق می‌زد خشکش زد. صدای ناله های ژان، خونی که از زخم های متعدد روی بدنش سرازیر بود قلبش را مچاله کرد. قفل پاهایش را باز کرد در آن لحظه انرژی بدنش سر به آسمان کشید به طرف ژان دوید و با تمام وجودش فریاد زد. "بسه!" مردی که ژان را شلاق می زد از حرکت ایستاد. جلوی مرد ایستاد و دست هایش را باز کرد و با عصبانیت نگاهش کرد. "حتی اگه یه ضربه ی دیگه بهش بزنی کاری می کنم از زندگیت پشیمون بشی"》
the power of love (قدرت عشق ) by Fmf_yizhan
the power of love (قدرت عشق )
Fmf_yizhan
  • Reads 11,370
  • Votes 2,509
  • Parts 77
دو وارث و دو کمپانی قدرتمتد، حسِ عشق و انتقام. عشقی پاک که در هنگام جنگ قدرت بین قدرتمندان، خودش را در قلبی بی خبر از بازی هایی خطرناک، جا داده است. حال این عشق می تواند با قدرتش آن معادلات سیاه را برهم بزند یا زوره سیاهی برای چیره شدن بر آن حس پاک و آتشین بیشتر است... ییبویی که از آمریکا بعد از سالها بازمی گردد تا گرداننده ی ثروت عظیم پدرش باشد و جان آیدلی ست که یک چین نامش را فریاد می زند و تنها وارث کمپانی قدرتمندی است که از پدرش به ارث می برد. #yizhan (جان تاپ) . ییجان 💚♥️
One More Breath by arsn_nus
One More Breath
arsn_nus
  • Reads 479
  • Votes 97
  • Parts 2
بازگشته بود...درست زمانی که شعله های عشقش را در زیر خاکستر وجودم به زنجیر کشیده بودم. و من چه میدانستم که قلب دیوانه ام خیانتکار است! ای دل ساده و نگون بخت من! ناف تو را با خواستن و نرسیدن بریده اند... ::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: نام: یک نفس بیشتر ژانر: ریل لایف, رومنس, انگست کاپل:ییژان(ژان تاپ) نویسنده:آرشانا آیدی واتپد: arsn_nus
Forever & everything (Complete)  by zahrasuju
Forever & everything (Complete)
zahrasuju
  • Reads 19,223
  • Votes 3,154
  • Parts 16
گذشته مانند وزنه ای روی دوش شیائو ژان سنگینی می کند. او گذشته اش را به دنبال خود می کشد در حالی که ذره ذره وجودش زیر این بار خورد می شود. او رئیس یکی از بزرگترین کمپانی های ساخت تلفن همراه در دنیاست. رئیسی با صورت و رفتاری از یخ وانگ ییبو پسری که سعی می کند اجازه ندهد گذشته مانع حرکتش رو به جلو شود.او که قرار است به عنوان دستیار شیائو ژان کار کند چگونه می تواند با سرنوشت مواجه شود؟
نمیذارم بری by negar_mazaneh
نمیذارم بری
negar_mazaneh
  • Reads 14,606
  • Votes 3,244
  • Parts 31
نگاهی به چهره ی غرق در خوابش انداخت.دست ظریفش را در دست گرفت وبوسه ای بر کف آن زد "الان دیگه همه ی وجودمو به تو سپردم،میشه همین جا نگهش داری؟"ومحکم دست را مشت کردو روی قلبش گذاشت. "میشه همین جا نگهشون داری و پسش ندی؟وقتی همه ی وجودم اینجاست،تو سینت، حالم خوبه...از پس همه چیز برمیام" نمیدانست چندبار آن مشت کوچک را بوسیده بود "اگه نتونم هیچوقت داشته باشمت قول میدم اینقدر دوباره متولد بشم تا ببینمت،اون وقت دیگه نمیبازمت" و رفت تا گوشه ای ببارد. جنایی...انگست...عاشقانه هپی اند...جان تاپ
*Walk The Line* by arsn_nus
*Walk The Line*
arsn_nus
  • Reads 7,356
  • Votes 1,794
  • Parts 15
در زیر آسمان پرستاره، در زمین بازیِ سرنوشت، آرامش شب شکست و شیائو ژان زمزمه ای رو شنید. - ژان گه سرش رو به سمت صدای خوش آهنگِ آشنا چرخوند، و با لبخندی کورکننده و گرم تر از خورشید تابستان ازش استقبال شد. در اون لحظه شیائو ژان احساسات پیچیده ای داشت و قلبش دیوانه وار شروع به کوبیدن در سینش کرد. چطور نباید احساسات پیچیده ای میداشت وقتی به این حقیقت رسید که برادرخوانده ی عزیزش، وانگ ییبو، که از بیماری اختلال شناختی رنج میبره رو، عاشقانه دوست داره. شیائو ژان چه تصمیمی میگیره؟ آیا در مقابل خواسته قلبش تسلیم میشه؟ توجه: روز آپ مشخص نیست اما "سعیمو میکنم" یک روز در هفته آپ کنم Genre: romance, real life, angst, daily activity(روزمره) Translator: @arsn_nus Author: afrinal
A flower in winter (Complete)  by zahrasuju
A flower in winter (Complete)
zahrasuju
  • Reads 124,984
  • Votes 21,414
  • Parts 46
امگایی که باید خوشبختی اش را بخاطر شاهزاده بودنش فدای کشور و خانواده اش کند و تن به ازدواج با آلفایی دهد، که سال ها با کینه ای آزار دهنده از امگاها، زندگی کرده است