My favorite
30 stories
Life inside the Hourglass | Completed by callmeParvaz
callmeParvaz
  • WpView
    Reads 127,916
  • WpVote
    Votes 22,364
  • WpPart
    Parts 26
[زندگی توی ساعت‌شنی] "اون گرگ سیاه کیه؟" "جفتِ جیمین." "جفت جیمین؟ و تواینجا ایستادی و هیچ کاری نمیکنی؟" یونگی با عصبانیت جواب داد:"چیکار میتونم بکنم وقتی کشش گرگش به سمت جفتشه؟ فکر کردی برام آسونه که جیمین با چشمهای ملتمس بهم نگاه میکنه اما نمیتونه جلوی قدم هاش که به سمت اون میرن رو بگیره؟ آره ما عاشق همیم ولی عشق کافی نیست... هیچوقت نبوده." " اشتباه میکنی، عشق کافیه... اون تنها روزنه‌ی امید برای ادامه دادنه. فقط به کیم نگاه کن! بعد از 100 سال انتظار، حالا داره با یه لبخند روی لبهاش و دستی روی قلبش میمیره و هیچ اعتراضی نداره." --------------------------------- کاپل: ویکوک، یونمین، نامجین ژانر:سوپرنچرال (خونآشام، امگاورس، جادوگر)، رمنس، انگست
𝑂𝑛𝑒 𝑊𝑒𝑒𝑘. by Haru_Gogo
Haru_Gogo
  • WpView
    Reads 52,381
  • WpVote
    Votes 7,763
  • WpPart
    Parts 9
[Completed] ساعت دوازده شب بود و آرزو کردم، کاش دوباره عاشقم می‌شدی.. ____________________ "بیا جدا شیم.. من یکی رو دیدم.. و اون.. از تو بهتر بود" "فقط یک هفته بهم وقت بده" - مینی فیک - 🤍کاپل اصلی : کوکوی 🤍ژانر : انگست ، رمنس ، تراژدی 🤍Start : [00/2/11 , 16:2] 🤍End : [00/3/31 , 18:24] ©️The base of This beautiful story belongs to : scarlet_sunset ☁️✨ امیدوارم دوستش داشته باشید 🎐🤍 -Edited -Major character death!
The Cry Of Devil  (VKook)  by nazafarin_
nazafarin_
  • WpView
    Reads 53,432
  • WpVote
    Votes 9,185
  • WpPart
    Parts 27
هیچ‌کس صدای فریاد‌های شیطان را، وقتی از آغوش خدا رانده میشد نشنید... فقط یک نفر، یک نفر با قلب معصومش برای اولین بار تهیونگِ لال رو شنید و دل به سکوت گناه‌آلود و در عین حال اندوه‌بارش سپرد. اما جونگکوک دیر رسیده بود، خیلی دیر؛ بعد از سال‌ها گناه و جنایت به نجات شیطان امیدی بود؟ ⊱ فیک ⊸ فریاد شیطان ⊱ ژانر ⊸ انگست، رومنس، درام ⊱ کاپل اصلی ⊸ VKook ⊱ کاپل فرعی ⊸ Hopemin, NamJin
Pretty Please... Pet Me! | Vkook by ItsRainyNight
ItsRainyNight
  • WpView
    Reads 33,915
  • WpVote
    Votes 4,151
  • WpPart
    Parts 10
〴︎Summary ৲︎ چندنفر توی دنیا می‌تونستن بگن که به رویاهاشون دست یافته بودن و با کار کردن توی شاخه‌ای که بهش عشق می‌ورزیدن، مخارج زندگیشون رو تامین می‌کردن؟ ‎کیم تهیونگ یکی از این اشخاص محدود بود؛ پسری که برای رسیدن به آرزو‌هاش، حاضر به ترک خونه‌ی خودش شده بود و زیر آسمون کشوری نفس می‌کشید، که تنها رابطه‌اش با اون، خونِ پدریِ توی رگ‌هاش بود؛ البته که اون هیچ شکایتی نداشت، اون هم نه وقتی سه سال بود که به عنوان استایلیست یکی از موفق‌ترین بِرند‌های دنیای مُد شناخته می‌شد. ‎هیچ مشکلی توی زندگی اون وجود نداشت و همه‌چیز بر وفق مرادش می‌گذشت؛ فقط اگه رئیسش بی‌کفایت‌ترین، بی‌مسئولیت‌ترین و البته... زیبا‌‌ترین آدمی که تهیونگ تا به‌حال دیده نبود 〴︎Writer: Soodeh 〴︎Couple: Vkook 〴︎Genres: SliceOfLife, Fluff, Romance, PetPlay, LightBDSM, Smut
Pegasus | VKook/KookV [COMPLETED] by MatildaTheWatson
MatildaTheWatson
  • WpView
    Reads 59,213
  • WpVote
    Votes 10,514
  • WpPart
    Parts 35
✧ پگاسُس | P̆̈egasus̑̈ ✧ [کامل‌شده] × رمان × ⋆ کاپل ↜ ویکوک / کوکوی ⋆ ژانر ↜ درام عاشقانه، کمدی، فلاف، روان‌شناختی ⋆ نویسنده ↜ 𝕐𝕦𝕞𝕖 ⋆ همه چیز از یه قدم زدنِ شبونه، توی یکی از خیابون‌های نه‌چندان معروفِ سئول شروع شد‌؛ و زمانی که تهیونگ در حالِ زمزمه کردنِ آهنگ‌ انیمیشن مورد علاقه‌ش -شرک- بود، می‌تونست قسم بخوره که یه نفر دیگه هم داشت همراهش آواز می‌خوند؛ "But you don't really care for music, do you?" و این‌جا بود که تهیونگ ساکت شد و فقط گوش کرد؛ یعنی کی بود که توجهش به موسیقی رو زیر سوال می‌برد؟ معلومه که تهیونگ خیلی به ترانه‌ها اهمیت می‌داد! اصلاً برای همین هم بود که دنبال اون صدا رفت، برای همین بود که ملاقاتش کرد؛ فیونا رو... پسر آوازه‌خوانی که شب به یک شکل بود و روز به شکلِ دیگر! کانال تلگرامی موسیقی‌های متن : @PegasusOST 🎶 × این رمان در کانال تلگرامی @BTS_FICTIONS منتشر شده. × #1 in btsarmy #1 in yaoifanfic #1 in lgbtfiction #1 in کیپاپ #5 in romance
Leica by BTSIR7_FF
BTSIR7_FF
  • WpView
    Reads 64,409
  • WpVote
    Votes 12,256
  • WpPart
    Parts 18
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
𝐒𝐮𝐩𝐩𝐨𝐫𝐭 by kookie_vkok4ever
kookie_vkok4ever
  • WpView
    Reads 7,991
  • WpVote
    Votes 1,519
  • WpPart
    Parts 23
«بهم بگو ببینم... تو تا حالا کسی رو کشتی؟» «نه.» «تا حالا دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟» «نه.» «من کشتم، من شنیدم که دارن می‏میرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن می‏دونی نه چیزی راجع به عشق.» ☘︎نام: تکیه‌گاه ☘︎ژانر: درام، انگست، رومنس ☘︎کاپل: ویکوک
The Last Sunflower 🌻 [Vkook] Completed by sara_ac_purple
sara_ac_purple
  • WpView
    Reads 4,878
  • WpVote
    Votes 953
  • WpPart
    Parts 4
کی فکرش رو می کرد روزی دنیای کوچیک جونگ کوک انقدر بزرگ بشه که بتونه عشق رو توی خودش جا بده..؟ "همون طور که به کلمات پسر فکر می کرد، دستش رو جلو برد و کتابش رو بین دست هاش گرفت: ولی اون شکلات ها می تونن تلخ ترین لحظه هات رو هم شیرین کنن. تو دو تا شکلات داری؛ پس یکیش رو زمانی بخور که احساس تلخی کردی..." نام: آخرین آفتابگردون 🌻 The Last Sunflower 🌻 ژانر : رمنس، روزمره، انگست کاپل: ویکوک #multishot چند شاتی
my cute bunny[vkook] by haruno-sakura1999
haruno-sakura1999
  • WpView
    Reads 792,987
  • WpVote
    Votes 92,195
  • WpPart
    Parts 30
داستان درباره ی دنیاییه ک توش هایبرید ها(دو رگه ی حیوان و انسان) توش ب عنوان ی نژاد دسته پایین زندگی میکنن که ادم ها ازشون معمولا به عنوان خدمتکار و یه موجود بی ارزش استفاده میکنن حالا چی میشه که تهیونگ داستان ما یه بانی کیوت پیدا کنه که قلب و احساساتشو کم کم زیر و رو کنه؟ ژانر:رومنس ؛زندگی روزانه؛اسمات؛گاهی کمدی؛تخیلی(بخاطر وجود هایبرید) میدونم ک توضیح دادنم اصلا خوب نیس T-T امیدوارم خوشتون بیاد💙💙💙
Choice  by BTSIR7_FF
BTSIR7_FF
  • WpView
    Reads 21,832
  • WpVote
    Votes 2,784
  • WpPart
    Parts 23
• Name: Choice • Couple: VKook • Writer: Raven • Summary: راه ها جدا و مقصد یکی بود... تو چشم‌های تک‌تک آدم‌های این خراب شده می دیدم که چندان از اینجا بودنشون ناراضی نیستن. از بین اون همه آدم من سراغ کسی رفتم که ته تحملش خاطرات یک روز بود. همه دلشون می خواد سرگرم بشن نه؟ یکی با قرقره سرش گرم می شه یکی با چرخ و فلک. من توی بازی خودم گیر کرده بودم بدون اینکه بدونم فقط مهره ی یکی دیگه‌م. این تیمارستان از اولش هم برای تیمارستان بودن زیادی فریبنده به نظر می رسید و من همیشه می دونستم خودم سرنوشتم رو بهش گره زده‌م، درست همون لحظه ای که چشم‌هام رو بستم و از یکنواخت بودن زندگیم شکایت کردم.