Castiel
5 stories
My Broken Angle by aphroditeff
aphroditeff
  • WpView
    Reads 22,343
  • WpVote
    Votes 2,024
  • WpPart
    Parts 56
My broken angle by aphrodite 💚💙 ×اون تورو فراموش کرده ... اون همه خاطرات تلخشو فراموش کرده... +برام مهم نیست .... من که فراموشش نکردم ... من هیچوقت خاطرات شیرینم و فراموش نمیکنم ... 💚 💙 ❤ Compeleted
regret by destielff
destielff
  • WpView
    Reads 64,088
  • WpVote
    Votes 9,311
  • WpPart
    Parts 139
کستیل پسر کشیش متعصب شهر عاشق دین وینچستر پر دردسر میشه... و این برای پدر چاک یه فاجعست...
Because Of You by destielff
destielff
  • WpView
    Reads 130,504
  • WpVote
    Votes 12,912
  • WpPart
    Parts 200
✅کامل شده این داستان در واقع یه رمان بلنده که از اول تا آخرش موضوعای مختلفی رو پشت سر میزاره, گمونم هر چی که دوست داشته باشید تو یه فف بخونید اینجا جمع شده, از اولش که خشن شروع میشه تا آخرش که عاشقانه و درام تموم میشه... و باید بگم صد پارت اول این فف فصل اول داستانه و صد پارت دوم فصل دوم با موضوعات خاص خودشه.
The New human(Persian translation) by not_loosechester
not_loosechester
  • WpView
    Reads 23,204
  • WpVote
    Votes 2,185
  • WpPart
    Parts 30
كستيل، فرشته سقوط كرده، فرشته اي كه مسئول سقوط تمام فرشته ها از بهشته الان انسانه. يه انسان معمولي با احساساتي كه براش نااشنان. دين ، دوست صميميش سعي ميكنه تو اين راه كمكش كنه و انسان بودن رو براش اسون كنه. اگه سريال رو ديده باشيد داستان از قسمت اخر فصل هشت شروع ميشه. يعني سقوط فرشته ها. ولي كلا مسيرش از داستان فصل نه جداس. پس اگه هنوز فصل نه به بعدو نديد اسپويل نميشه براتون ----------------------------- بچه ها اين داستان خيلي معروفيه. كلي بازديد داشته و چندتا هم جايزه گرفته. من كه با انگليسيش كلي حال كردم گفتم بذار ترجمش كنم تا بلكه بقيه هم حال كنن باهاش. شرمنده اگه مث انگليسيش نيس چون اين اولين كار ترجممه . بعدم بعضي جاهاش خيلي اسمات ميشد منم روم نميشد خيلي با جزييات ترجمه كنم. ديگه به بزرگي خودتون ببخشيد.
A Turn Of The Earth  by IntoTheDrowningDeep
IntoTheDrowningDeep
  • WpView
    Reads 16,672
  • WpVote
    Votes 2,200
  • WpPart
    Parts 18
Story by mishcollin available on ao3 Art by jackiedeeart on Instagram دین همون هیولاکُش 22 ساله ی همیشگی ایه که مادرشو از دست داده تا زمانی که توی یکی از شب های سپتامبر یه بارونی پوش غریبه به شیشه ی ماشینش می خوره و ادعا میکنه که یه فرشته است که اونو از آینده می شناسه و الان در حال فراره. یا... این داستان درباره ی کستیله که توی تایم لاین دین گیر کرده و دین از این موضوع متنفره تا زمانیکه به خودش میاد و میبینه دیگه متنفر نیست :))))