Arnold1881
- Reads 1,584
- Votes 332
- Parts 16
رقصیدن دو دختر با یکدیگر اتفاقی عجیب بود که باعث میشد اطرافیانشان گاه به گاه به آنها نگاه کنند.
اما آن دو دختر در جایی دیگر سیر میکردند و حال و هوایی دیگر داشتند.
انگار که پاییز شکوفه میداد و بهار آغاز میشد. همانقدر غییر ممکن.
چشمنها جوانه میزدند و قدمهایشان غنچه میشد.
و این همان لحظه بود که انوار ماه بر چهرهی آن دو آواز میخواندند.
پاییز، بوی بهار را میشنوی؟