گاهی برای ملکه بودن باید لشکر کشی کرد،باید جنگید،باید فتح کرد... و گاهی برای ملکه شدن کافیست؛قلب یک مرد را از آن خود کنی..آنوقت تو ملکه خواهی بود ملکه قلب او. گاهی تصاحب قلب یک مرد انقدر سخت است که حکم جنگ دارد وباید مرزها را برای فتحش در نوردید. دوشیزه مری اینبار باید بجنگه..بجنگه تا فتح کنه..شاید قلب یک مرد رو وشاید یک کشور رو و یا شاید هر دو.

دقيقا چطورى ميشه توى واتپد معروف شد؟ خب خيلى هم سخت نيست. خودم بهتون مى گم.

نقل قول از كتابها.

ژانر: رازآلود/روانشناختی/عاشقانه خورشید جهان میکل پشت لایه های از ابرهای سنگین و سیاه مدفون شده است. روزها جهان پوشیده در مه است. شبهنگام بیوقفه میبارد اما ابرهای سیاه هرگز آسمان را ترک نمیکنند. بیماری جهش یافتهی هاری، مانند یک نفرین سیاه مردم را گرفتار میکند و از آنها مردگانی متحرک و نامیرا میسازد. زمین به بار نمینشیند. فقر و قحطی و بیماری مردم را یاغی و راهزن کرده است. در چنین جهان افسارگسیختهی نا امنی، میکل باور دارد که خواهر گمشده اش، ماری، هنوز زنده است. او در جستجوی خورشیدِ فراری زندگی اش، به همراه دشمنی که عاشق اوست، به سرزمین هایی سفر را آغاز میکند که روی نقشه وجود ندارند.

وضعیت: تمام شده خلاصه‌ی داستان: حارث، جنگجوی خونخوار سرزمین عدن شمالی، در میدان نبرد, عاشق شفادهندهی سرزمین دشمنش میشود. او برای تصرف اختیار و بدن معشوقش، ابتدا باید دشمن را مغلوب کند.

تو فقط چشمات باز کن...من بهت قول میدم تو دنیایی که داری باهم غرق میشیم تو فقط چشمات باز کن...من ترو باخودم به دهه ۶۰میبرم تا اهنگ بیتلز گوش کنیم و مث دیونه ها برقصیم چشم هات باز کن قرار تمام سالهای راک رو باهم مرور کنیم...

(Sequel to "Why me?") I still have nightmares. It's been years, I've tried to move on yet they still haunt me. No matter what I do nothing can fix it. I still don't understand why anyone would treat an innocent soul as foul as they did mine. I sit awake at night wondering, what did I ever do to deserve such a thing? It may seem that I'm happy and that I'm a strong independent alpha now but little does everyone know I'm still broken, just as broken as when I watched my "parents" die right before my eyes. Even though all these thoughts rush through my head constantly there's always one question that I can never seem to shake. Why him? ••• Sequel to 'Why me?' I would recommend reading the first book before this. Warning: foul language and sexual content

|| Highest Rank - #1 in Teen Fiction and #5 in Romance || Melody Carson has been in the same class as Tyson McCannon since primary school. She's watched him play with girls, set the school on fire, skip classes, prank teachers, smoke behind the school, break the law, get into fights with other guys for fun and even watched him get suspended for three weeks. He always ruins everything and never does what he is told. Melody has hated him since the day he set foot in her school and luckily he has never noticed her. That is, until now. Tyson has set his eyes on Melody and won't stop until he gets what he wants. And he wants her. *-*-* Note: It is cliché at first but it gets better. [COMPLETED] Copyright © by Laylaa Khan

[COMPLETE][EDITING] Ace Hernandez, the Mafia King, known as the Devil. Sofia Diaz, known as an angel. The two are arranged to be married, forced by their fathers, joining the two Mafia's. But Sofia eventually learns, even the devil was once an angel. Cover by @alluringathena *This book is more of a romance book than Mafia book and I hope you enjoyyy*