Itskatudia3's Reading List
50 stories
BadLands Lyrics (Persian Translation) by Arta_Rad
BadLands Lyrics (Persian Translation)
Arta_Rad
  • Reads 18,526
  • Votes 967
  • Parts 18
متن و ترجمه ی آلبومBadlands Artist: Halsey
Zero point | zarry stylik | by zarryfav
Zero point | zarry stylik |
zarryfav
  • Reads 6,647
  • Votes 1,338
  • Parts 17
نقطه ی صفر.. نقطه ی شروع ما...!
+16 more
Soulmates or Soul enemies? || Ziam  by fake_liam_zayn
Soulmates or Soul enemies? || Ziam
fake_liam_zayn
  • Reads 141,752
  • Votes 15,057
  • Parts 35
[COMPLETED] [ ابديت يا بى نهايت ... ؟ ] ∞ داستان دو پسر جوان كه رابطه خوبى با هم ندارن اما به كمكـ هم براى نجات مهم ترين آدماى زندگيشون تلاش ميكنن ، و احتمالا اونجاست كه همه چيز عوض ميشه ........
Stall  by MysteryMixtapes
Stall
MysteryMixtapes
  • Reads 76,329,296
  • Votes 1,590,802
  • Parts 119
*Story Contains Mature and Explicit Content* [COMPLETED] "Strangers in the dark can change your life in the light." "As I reach the front door I can't help the same question swimming around in my mind, what could possibly be on all of those tapes?" ----- Preview: "You wanna try and be my medicine Abby?" he asks with a deep testing tone, keeping his voice quiet. "I can try" I breathe out as I gulp when his grip tightens "Try me" His hand slides up my throat, his long fingers wrapping tight around my jaw "That's what you really want?" I nod, as I sigh out a shallow yes, and I see every muscle in his body tense, as he wets his lips; hoarsely murmuring his next sentence like its his last try at making me change my mind. "I'm dangerous Abby, this is your last chance, tried to warn you" My stomach twists and knots, as I use every ounce of bravery I have. "Prove it then" ----- Book Started : DEC 2018 - COMPLETED MAY 2019
Dear memories by larry28_alwayss
Dear memories
larry28_alwayss
  • Reads 71
  • Votes 12
  • Parts 1
هری: دستش و گرفتم و وارد سالن مهمونی شدم سعی میکردم اطراف و نگاه نکنم ولی افکارم دست از سرم بر نمی‌داشت چشمام و برا چند ثانیه بستم و سعی کردم تموم افکار احمقانم و کنار بزنم با لبخند جلو رفتم ولی ممکن بود لبخندی که داشتم با دیدنش تبدیل به لبایی بشن که از استرس زخم شدن ولی ایندفعه کسی نیست ببوستش....
Mental || Zarry | Complete by 1DFanFic_iran
Mental || Zarry | Complete
1DFanFic_iran
  • Reads 60,515
  • Votes 8,345
  • Parts 42
" من ديوونه نيستم .. من فقط زياد عصبى ميشم " ( Zarry Stylik AU ) [ Persian Translation] copyright © 2014 all rights reserved, kryptomike
Dreams. |zarry| by Ya_sa_Mmin
Dreams. |zarry|
Ya_sa_Mmin
  • Reads 23,198
  • Votes 3,672
  • Parts 22
این قصه، قصه ی من و توئه قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...
Darkness Prevailed [zarry] by ellannosaurus
Darkness Prevailed [zarry]
ellannosaurus
  • Reads 17,813
  • Votes 1,827
  • Parts 17
Zarry stylik au چشماشو از پسر گرفت و خیره به آسمون با خودش زمزمه کرد: اون دیگه برنمیگرده ... صورتش خیس بود... دیگه حتی خودشم نمیدونست که این خیسی به خاطر قطره های بارونه یا اشک...ماشین بهش نزدیک شد...به خاطر بارون کنترل از دست راننده خارج شد... طرف دیگه ی خیابون... پسرک داشت اروم اروم ازش دور میشد... چشماش تار بود و چند بار به سختی جلوی زمین خوردنشو گرفت...ماشینی به سرعت از کنارش رد شد...انگار میخواست از یه چیزی فرار کنه...درست مثل خودش که داشت فرار میکرد...از سرنوشت...از عشق... چند لحظه بعد بارون بند اومد...پشت سرشو نگاه کرد...روی زمین سایه ای از یه پسر بود...زیر اون همه خون...از بین اون همه فاصله...صورتشو تشخیص داد...یه اسم با ناباوری توی ذهنش تکرار میشد... هری......... [ completed ] Book 1
mind of mine [zarry] by ellannosaurus
mind of mine [zarry]
ellannosaurus
  • Reads 8,630
  • Votes 1,458
  • Parts 13
+ اولین باری که اینجارو دیدم انقدر محوش شده بودم که تا مدت ها هر روز به عشق دیدنه این منظره ساعت ها قبل از غروب اینجا منتظر میشستم...به نظرم قشنگ ترین چیزیه که دیدم... از دیدنه اون صحنه سیر نمیشدم.بالاخره بعد از چند دقیقه که دیگه هوا تاریک شده بود و خورشید کامل غروب کرده بود،برگشتم سمتش... - ولی من چیزه زیبا تری هم دیدم با تعجب نگاهم کرد.به چشماش نگاه میکردم و سعی میکردم رنگشو تو اون تاریکی به یاد بیارم... + چی؟!چه چیزی میتونه قشنگ تر از این باشه؟! چند لحظه سکوت کردم... - این صحنه زیبا ترین چیزی نیست که دیدم،چون از بین میره...چون فقط چند دقیقه توی روز میتونی داشته باشیش...چون شیش ماهه سال،این صحنه رو به خاطر بارون یا برف و ابر از دست میدی.....پس این زیبا ترین نیست...ولی چشمای تو زیبا ترین ترکیبه رنگیه که من تا حالا دیدم...رگه های سبز یشمی ای که از بین یاقوته چشمات رد شده....همراهه اون رگه های سبز-ابی ای که دور تا دوره مردمکتو احاطه کردن.........اینا زیبا ترین چیزایین که من دیدم هری.... ******* وقتی بیدار شی و خودتو تو بدن کس دیگه پیدا کنی چیکار میکنی؟ مطمئنا یه دلیل خاص داره،نه؟ وگرنه چرا باید روحت با روح کس دیگه جا به جا بشه؟! ولی اون دلیل چیه؟؟؟ zarry stylik au Book 4 [ completed ]
···I'm HeRoiNe··· by Don_Mute
···I'm HeRoiNe···
Don_Mute
  • Reads 34,773
  • Votes 8,305
  • Parts 28
···Larry Stylinson Action Fanfiction··· من هروئینم, همسر هری ادوارد استایلز اون یه کارآگاهه, ولی, اون کشته شد... به دست تو, تاملینسون! |این ففیک دارای صحنه های خشن,قتل و مرگ,مصرف مواد,اسمات,فحاشی می باشد! استریت نیست!| ,',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',',' #1_gun #1_shortstory #2_harryandlouis