مورد علاقه ها
5 stories
Sea's whisper [L.S | Z.M] by Namelessaa
Namelessaa
  • WpView
    Reads 196,112
  • WpVote
    Votes 44,506
  • WpPart
    Parts 60
«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»
•Fading• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 221,491
  • WpVote
    Votes 31,847
  • WpPart
    Parts 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°
Playboy L.S (Persian Translation) by Iam_writing_here
Iam_writing_here
  • WpView
    Reads 325,881
  • WpVote
    Votes 35,705
  • WpPart
    Parts 47
من اسیرش شده م ؛ اون زیادی تو حرفه ش خوبه.. هری استایلز ⬅ پلی بوی فن فیکشن لری استایلینسون به همراه کمی زیام✌ داستان در پیج اینستاگرام larry_ff_translate هم آپ میشه Best rank : #2 in fanfiction
Just Hold On(completed) by eileenmonro
eileenmonro
  • WpView
    Reads 448,251
  • WpVote
    Votes 51,107
  • WpPart
    Parts 60
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
Always You [L.S] ~ By Miss X by larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Reads 3,306,276
  • WpVote
    Votes 303,293
  • WpPart
    Parts 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...