What are you running from?Yourself?
Oh boy, you cant hide from who you are!
Or maybe your past?
But we all know, it will hunt you, and it will catch you anyway...
Cover: callme.ldraven
تو دنیایی که عاشق به معشوقش نمیرسه، خون از رگش فرار میکنه، دودِ سیگار جای اکسیژن ریه هارو پر میکنه، عاشقم باش، تو رگ هام جریان پیدا کن، بزار عطرتو نفس بکشم...
Ziam-L top
Larry-L top
Klefan-K top
-لیامم؟
اولین کلمه ای که بعد از اون اتفاق به زبون اوردم...
نمیخوام کار اون لعنتی بالا سرمو انجام بدم اما میدونم تقصیر کیه...
چند انسان بی ارزش...
اما حلش میکنم به خاطر لیام هم که شده...
به لیام نشون میدم که میتونم براش "پرستش کننده" خوبی باشم...
بهش نشون میدم چه "الهه ی پرستش" غیرقابل توصیفیه...
ولی حتی منم نمیدونم چه اتفاق مزخرفی قراره بیفته...
فقط قراره کنترلش کنم...
با اینکه میدونم ترس از خدا{FearOfGod} رو تازه تو خودم پیدا کردم و...
همه ی این چیزا به خاطر لیامه،همه ی اینا...
-قبل از خوندن این فصل، حتما فصل قبل رو بخونید-
-بپرسم؟
اولین جمله و اولین سوالی که اون ازم پرسید...
اون یعنی زین مالیک...
کسی که منو سرحد مرگ میترسوند...
وکسی که تاسرحد مرگ منو روز به روز دیوونه ی خودش میکرد...
و کسی که به عجیب ترین شکل ممکن مهربون بود...
کسی که من درواقع همین 24 سال سنی هم که دارم با نگاه کردن به صورت طلاییش جوان میشم...
اون درست مثل یک آب بهشتیه...
اما سوال اینجاست...
این یک گناهه که من عاشق یک آدم روانی قاتل بشم؟یا گناه نیست؟...
و این ترس از خدا{FearOfGod} داره هممونو میکشه.
[completed]
لیام فقط یه دانشجوی سال آخری تنها بود که سخت کار میکرد تا بتونه زندگیش رو جمع کنه، همه چیز عادی بود البته فقط تا قبل از راه دادن اون گربه به خونه اش.
+زین؟ تو چطوری شکل آدم شدی؟ میدونی؟
لب و لوچه ی پسر آويزون شد.
-نمیدونم که، ماما بهم نگفته بود منم میتونم عوض شم.
+تو تنها نیستی؟ مامان داری؟
پسر با چشم هایی که اشک توشون حلقه زده بود، سرش رو تکون داد.
+خب اون کجاست؟
قطره اشک کوچیکی از چشم پسر چکه کرد که باعث شد قلب لیام بلرزه.
-اون نیست، زین بیدار شد...ماما نبود.
به کثیف ترین مقدس،یعنی عشق...قسم میخورم که دوستش دارم.
اندازه ی تمام قطرات اشکی که مسبب رها شدنش بود،دوستش دارم.
اندازه ی تمام ترک های روی قلبم دوستش دارم.
اندازه ی تمام التماس هایی که برای دوست داشته شدن به خرج دادم؛ دوستش دارم.
نه مرد...منو سرزنش نکن،این دست من نیست.
تا به خودم اومدم دیدم که تنها کسی که دوستم داره هیچکسه...
پس منم عاشق هیچکسم شدم.