Completed
7 cerita
⌊ Enigma ⌉ oleh TheRealUniqueY
⌊ Enigma ⌉
TheRealUniqueY
  • Membaca 302,107
  • Suara 73,925
  • Bagian 99
‌‌❦→ E N I G M ᗩ ←❦ 🕯Cᴏᴜᴘʟᴇs: Cʜᴀɴʙᴀᴇᴋ/ Hᴜɴʜᴀɴ /Kaisoo 🕯Gᴇɴʀᴇ: Rᴏᴍᴀɴᴄᴇ | drαм | Myѕтerιoυѕ | Sмυт | angst وقتی به خونه‌ی جدید اثاث‌کشی کردم، صاحب‌خونه می‌گفت خونه‌ای که پنجره‌ی اتاقم رو به حیاطش باز میشه سال‌هاست که متروک و خالیه اما من نیمه‌های شب می‌شنوم که از خونه‌ی خاک گرفته و متروک، صدای به هم خوردن ظروف و باز شدن شیر آب به‌ گوش می‌رسه. وقتی از پنجره به حیاط نگاه می‌کنم هیچ صدایی نمیاد. فقط خاموشیه و مه غلیظ. ══════════════❈ ||✍🏼𝘞𝘳𝘪𝘵𝘦𝘳: @Unita13🍃 ||🔔𝘊𝘩𝘢𝘯𝘯𝘦𝘭 𝘪𝘥: @UnyPv🌸
😈°Karma Is a Bitch°😈  oleh SilverBunny6104
😈°Karma Is a Bitch°😈
SilverBunny6104
  • Membaca 470,936
  • Suara 85,054
  • Bagian 87
بکهیون نوجوون نمیدونست که هر عملی یه عکس العملی داره... شاید اگه میدونست وقتی چانیول 15 ساله با اون چشم های معصوم بهش ابراز علاقه میکرد بهش اسون میگرفت... شاید هیچوقت قلبش رو نمیشکست و به خاطر چاق و زشت بودنش مسخره اش نمیکرد...ولی بکهیون خبر نداشت و کارما داشت همه چی رو تماشا میکرد...و کارما فقط وقتی عوضیه که تو یه عوضی باشی! ♻♻♻♻♻♻♻♻♻♻ -"دوستت دارم.." +"دوستم داری؟" +"چقدر دوستم داری چانیولا" -"خ..خیلی...بیشتر از همه چی..." +"واقعا؟" +"پس هر کاری که بگم میکنی؟" +"پس امشب اون بابای لجنت رو تو خواب برام بکش و بعد هم خودت رو از نزدیک ترین پنجره ی قصرتون پرت کن پایین...بعدش قول میدم منم دوستت داشته باشم..." ♻♻♻♻♻♻♻♻♻♻ - چطوری این موقع شب از خونه اومدی بیرون؟ + خدمتکارها و نگهبان هارو پیچوندم. - تو واقعا احمقی! + میدونم. - نباید باشی! + من با احمق بودنم مشکلی ندارم .. اگه باعث میشه اینطوری بخندی... ♻♻♻♻♻♻♻♻♻♻ ♻️کاپل ها:فصل اول : چانبک فصل دوم : چانبک هونهان. کایسو ♻️ژانر :رمنس.کمدی.زندگی روزمره ♻️محدودیت سنی: 18+ NC
☁️Trance|خلسه☁️ oleh SilverBunny6104
☁️Trance|خلسه☁️
SilverBunny6104
  • Membaca 32,726
  • Suara 6,327
  • Bagian 10
کاپل : چانبک ژانر: رمنس. روانشناسی .انگست محدودیت سنی: 18+ NC نویسنده : #SilverBunny ⌗═✾خلاصه داستان ✾═⌗ بیون بکهیون پسر جوون و بی انگیزه ایه که زندگی خاکستریش توی سفرهای هر روزه اش به محل کارش و اتوبوس سواری مسیر برگشت و قدم زدن های گاه به گاه روی پلی که تو مسیرشه خلاصه میشه... اون نه انگیزه ای برای ادامه دادن داره نه جراتی برای تموم کردن همه چی... تا اینکه یه روز توی اسانسور با یه پسر قد بلند و جذاب اشنا میشه... یکی که انگار اومده تمام کمبود هاش رو یه تنه جبران کنه... دنیا برای بکهیون رنگی میشه... اما همه چی اونجوری که به نظر میرسه نیست... ◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆ _من تک تکِ اون آدمایی هستم که باید عاشقت میشدن و نشدن... همه اون چیزی ام که میخواستی داشته باشی اما نداشتی... اگه اینجام فقط به خاطر توئه... ◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆ -تو فرشته مرگی... +عاشقتم حتی اگه فرشته مرگ باشم بازم عاشقتم...هر کوفتی باشم عاشقتم اون قدری که حتی خودت هم بلد نیستی خودت رو دوست داشته باشی چون تو نمیدونی کی هستی اگه میدونستی مثل من عاشق خودت میشدی -من کی ام؟ +یکی که میتونه دنیای منو فقط با عوض شدن تصمیمش از حرکت بندازه... 🌫️🌫️🌫️🌫️🌫️🌫️🌫️🌫️ ❌این داستان تم سرد و به شدت غمگینی داره و برای ادم های حساس توصیه نمیشه ❗❌
SLOW WALK oleh bluishstory
SLOW WALK
bluishstory
  • Membaca 150,551
  • Suara 37,300
  • Bagian 42
- من نمیتونستم ازش مواظبت کنم - میخواستم برای یه بارم شده لبخندشون بخاطر من باشه اونا اینجوری وارد یه زندگی مشترک شدن، بدون عشق قرار نیست اتفاق خاصی بیفته، اونا همراه شدن تا ببینن راه به کدوم سمت میبردشون، به هرحال مگه همه زوجای دنیا عاشق همدیگه ان؟ couple: chanbaek genre: رومنس، زندگی روزمره
Oh Jongin oleh nerdygal7
Oh Jongin
nerdygal7
  • Membaca 27,349
  • Suara 7,509
  • Bagian 43
Genre: romance, drama, tragedy, crime Couple: sekai Channel: @parkfamily_fictions 🔹خلاصه: داستان زندگی پسر یتیمی که بعد از پشت سر گذاشتن دوران سخت کودکی و نوجوونیش، درست وقتی که آرامش نسبی زندگیش رو بدست میاره، با یک تصادف ناگوار مواجه میشه. اما این تصادف براش عشق رو به ارمغان میاره؛ عشقی آمیخته با درد! 🔸بخش‌هایی از داستان: پیش از تو زیبایی در جهان نمی‌زیست؛ نه نفس‌ها طعم حیات می‌دادند و نه تپش قلب‌ها بوی عشق! و جهان رنگی نداشت تا این که خالق تو را سرود و حیات آغاز شد. *** «اوه جونگین... اسمش اوه جونگینه.» جیهو که هنوز چند قدم بیشتر دور نشده بود سر جاش ایستاد و بدون این که به پشت سرش نگاه کنه گفت: «فکر می‌کنی می‌تونم پدرش باشم؟ به هر حال بعید می‌دونم تو و شوهرت جون سالم به در ببرین.» «فقط ببرش. از اینجا دورش کن. خواهش می‌کنم... اون هیچ گناهی مرتکب نشده.» *** «جونگینِ من، اوه جونگین، دوسِت دارم و قسم می‌خورم تو اولین و آخرین عشقم خواهی بود.» *** «زندگی جنگ دائمی است، و آدمی در تمام عمر مثل جنگاوری است که برای جنگیدن اجیرش کرده باشند.»
Love me like your cupcakes  oleh ziiiyo
Love me like your cupcakes
ziiiyo
  • Membaca 64,739
  • Suara 15,607
  • Bagian 20
پارک چانیول یه افسر به شدت مسئولیت پذیر و جدی اداره پلیسه که احساس وسواس گونه مسئولیت پذیریش باعث میشه سرپرستی بکهیونو که یه پسر هیجده ساله مبتلا به اوتیسمه قبول کنه. *** چانیول ناخودآگاه دستشو به طرف کبودی روی پیشونی بکهیون برد. پسر کوچیکتر خودشو عقب کشید و به دیوار چسبوند. اشک توی چشمای چانیول حلقه زد:(( هیونگ اینجاست بک، نمی خوای بغلش کنی؟)) _ قول داده بودی نزاری اونا اذیتم کنن.تو..تو دیگه هیونگ م..من نیستی. 💢رابطه چانبک این فیکشن صرفا یه رابطه برومنسه. 🚫اجازه بازگردانی و یا انتشار توسط اکانت‌ها یا در پلتفرم‌های دیگه برای این داستان و هیچ کدوم از داستان هام وجود نداره.
Myosotis oleh bluishstory
Myosotis
bluishstory
  • Membaca 29,648
  • Suara 7,525
  • Bagian 5
بکهیون یک پسر درونگراست که روزگارش رو با کتاب ها و فکرکردن به چانیول میگذرونه، اون واقعا هیچ دوستی تو مدرسه نداره و نقطه مقابلش چانیول، اون یه پسر برونگرای پرسروصداست که یه اکیپ دوستی کوچیک داره اما دلیل نمیشه با بقیه رابطه دوستانه نداشته باشه این یه داستان چند شاتیه موضوع کلیشه ای داره :) اما من نوشتمش چون فکرکردن بهش حس خوبی بهم میده و فکرمیکنم الان بیشتر از هر زمان دیگه ای بهو یکم حس خوب نیاز داریم... couple: chanbaek genre: زندگی روزمره، درام، مدرسه ای