𝕗𝕒𝕧𝕠𝕣𝕚𝕥𝕖𝕤:
3 stories
Manacled (dramione)+¹⁸ by ghazal_hp
ghazal_hp
  • WpView
    Reads 19,414
  • WpVote
    Votes 2,020
  • WpPart
    Parts 44
هری پاتر مرده! پس از جنگ ولدمرت برای تقویت دنیای جادویی قانون زاد و ولد اجباری رو تصویب کرده. رازی از محفل ققنوس در اعماق مغز هرماینی گرنجر نهفته و به همین دلیل اون رو به عنوان یه برده به پیش مقامات بالا میفرستن تا رازش رو به یاد بیاره. نویسنده: senlinyu@
Hell but beautiful {Dramione} ⁺¹⁸ by Dreamer066
Dreamer066
  • WpView
    Reads 192,615
  • WpVote
    Votes 15,855
  • WpPart
    Parts 115
عشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده شیطان به استقبالت می‌آید . " مگه میشه جهنم هم برات قشنگ باشه ؟ " " همجا با تو برام قشنگه , حتی اگه اونجا جهنم باشه . " داستانی از تضاد تاریکی و روشنی ... از نفرت هایی که به عشق تبدیل شدند ... از ماجرا هایی دردناک ، شیرین و حیرت انگیز ... داستانی پر از معجزه ، درک ، امید و بخشش ♥︎ این همان جهنمی است که میسوزاند ، ذوب میکند ، میکشاند اما همچنان زیبا است . 《 ⁺¹⁸ Hell but beautiful 》 ♡ Draco + Hermione‌ ♡ genre : " Romantic ، adventure ، Harry Potter ، +18 ..." ❌ تکمیل شده ❌
"𝐑𝐞𝐭𝐮𝐫𝐧"(+18) by Ryhn_iw
Ryhn_iw
  • WpView
    Reads 14,972
  • WpVote
    Votes 1,340
  • WpPart
    Parts 31
"Fanfiction" دوسال بعد از جنگ، شکست دارک لرد بر هری پاتر موجب تغییر توی روند زندگیِ خیلی ها میشه. اما شادیِ پس از جنگ موندگار نیست. دارک لرد برمیگرده. و اینبار قدرتمندتر از قبل، کارت های رو نشده ی زیادی برای بازی توی دست داره. در این بین که همه مجبورن دوباره به پسر برگزیده و دوستانش تکیه کنن، دریکو مالفوی، پسری که حق انتخاب نداشت، شاهزاده ی پلاتینیِ اسلیترینی که درست وسط این دریای سیاه و نحس دست و پا میزنه، از خودش میپرسه "آیا پسر برگزیده میتونه به کمک اونها بیاد؟" دریکو منتظر نجات پیدا کردن نیست. اون دنبال یک قهرمان نیست. اما آیا اون به اندازه ی پسری که زنده موند قدرتشو داره؟ آیا این پسر هم میتونه زندگی و یک بار دیگه به دنیا برگردونه؟پسری که حق انتخاب نداشت حالا میتونه از خودش و جون عزیزاش محافظت کنه؟ _ تو منو یاد خودم میندازی. _ من هیچوقت ندیدم که تو تنها به نظر بیای. _ چون تو از تنهایی میترسی و من ازش لذت میبرم. در این بین دریکو مالفوی و هرماینی گرنجر طی یک اتفاق مجبور به زندگی باهم دیگه میشن. و این یک شروع برای ادامه ی چیزی ست، که سال ها پیش به وجود اومده. "میخوام اینو بدونی که هیچ هیولایی یه گوشه واینمیسته تا دست بقیه به پرنسسی که باید ازش مراقبت کنه، بخوره." "ᗪᖇᗩᗰIOᑎᗴ"