❤️❤️❤️
39 stories
Tunnel(کامل‌شده) by Mahshid_61
Mahshid_61
  • WpView
    Reads 3,339
  • WpVote
    Votes 719
  • WpPart
    Parts 11
تونل شون تسه سقوط کرد این چیزی بود که درست جلوی چشمهای ییبو رخ داد، اونم وقتی داشت تمام تلاششو می‌کرد که ماشین جان وارد اون تونل نشه... اما شد و ییبو دید که سقف تونل چطور پشت سر اون ماشین فرو ریخت حالا تیم امداد برای بیرون کشیدن جان از زیر آوار تونل داره اقدام می‌کنه و ییبو پشت دیوار تونل با جان حرف می‌زنه تا اونو برای لحظه نجات سرپا نگه داره بخشی از مکالمات: - ییبو! یه چیزی می‌گم نترس - این یعنی قراره تا سرحد مرگ بترسم - نه حالا تا اون حد، اینکه خاک زیر پام داره منو به داخل می‌کشه اونقدر هم ترسناک نیست 👈 هپی اند 👈 پایان یافته
ᏴᏞᎪᏟᏦ ᎠᎬᏙᏆᏞ  by Hanawang9197
Hanawang9197
  • WpView
    Reads 16,138
  • WpVote
    Votes 3,380
  • WpPart
    Parts 49
《☆completed☆》 《☆season 2 of black spell☆》 《☆couple: Yizhan☆》 《☆verse☆》
Broken Rules by YZSilla
YZSilla
  • WpView
    Reads 1,766
  • WpVote
    Votes 385
  • WpPart
    Parts 15
❝ Introduction ❞ "هیچکس فریادهایم را نمی‌شنود عذاب کشیدنم..تنها بودنم را نمی‌بینند همه گناهانم را می‌بینند، حتی تو!" 「توی قلبش هیاهوی بزرگی به پا بود و به طرز جنون‌آوری می‌تپید، با صدای خشم‌آلودش غرید:"چی‌کار می‌کنی وانگ؟!" ییبو دستشو برد سمت ابریشم مشکی ژان که به تازگی بلندتر شده بود، چند تار که روی پیشونیش رها شده بودن رو به یه سمت دیگه کنار زد. ژان با تماس انگشتای پرحرارت ییبو به پیشونیش، پرده‌ی پلکاشو برای چند لحظه کشید و لباشو روی هم فشرد. ریز ریز حرکات ژان رو از اون فاصله‌ی کم بین صورت‌شون رو می‌دید. و مردمک‌هاش به سمت دیگه‌ای نمی‌رفت، ساکن، فقط یه چهره رو تماشا می‌کرد. انگشتاش لای چند تار از موهای نرم ژان موج می‌خورد. به آرومی نجوا کرد:"تو چی‌کار می‌کنی الیو؟!"」 ⩩ Couple: YiZhan. ⩩ Genre: Romance, Smut, Angst, Criminal, Mystery. ⩩ Type: Yibo Top. ⩩ Author: Silla. ⩩ Telegram Channel: MoDaoZuShi_Ir
Interview by Mahshid_61
Mahshid_61
  • WpView
    Reads 618
  • WpVote
    Votes 134
  • WpPart
    Parts 6
مصاحبه با شخصیتهای مجموعه داستانهای طلسم آرزو پشت صحنه و ساید استوری طلسم آرزو رو اینجا بخونید😜
Wonderwall by merakiyz
merakiyz
  • WpView
    Reads 21,848
  • WpVote
    Votes 5,029
  • WpPart
    Parts 97
𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲: 𝐘𝐢𝐳𝐡𝐚𝐧 (𝐲𝐢𝐛𝐨 𝐭𝐨𝐩) 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲: 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐬𝐥𝐢𝐜𝐞 𝐨𝐟 𝐥𝐢𝐟𝐞, 𝐜𝐫𝐢𝐦𝐞 𝗪𝗿: 𝐚𝐫𝐢𝐞𝐬 -🔹️وضعیت: پایان‌یافته -🔹️خلاصه‌: شیائوژان هکر ماهریه که بعد از یک سال کار برای رئیس سختگیرش، تونسته اعتمادش رو جلب کنه و زمانش رسیده که به عمارت اصلی منتقل بشه؛ جایی که اسم یکی از ساکنینش بارها به گوشش خورده و کنجکاوی هکر جوان رو قلقلک داده: وانگ ییبو! اما اون پسر واقعا همون طوریه که ژان تصورش کرده...؟ سوال اصلی اینجاست، ژان میتونه یه زندگی عادی وسط غیرعادی‌ترین خونه‌ی شانگهای داشته باشه و درگیر چیزی نشه؟! •••••• معنی اسم داستان: Wonderwall یعنی فردی برای تو، که وقتی به خودت میای متوجه میشی که کل مدت داشتی ناخودآگاه به اون فرد فکر میکردی...
~Infinity  by WangIyan11
WangIyan11
  • WpView
    Reads 7,058
  • WpVote
    Votes 2,027
  • WpPart
    Parts 42
Fiction: infinity Genre: Sports, romance, action Couple: Yizhan(Yibo top) Part: 1 Author: Iyan(Eye-on)
♧هوس♧ by faezeh1981
faezeh1981
  • WpView
    Reads 6,323
  • WpVote
    Votes 1,226
  • WpPart
    Parts 23
💫lust زیبایی , هم میتواند لذت بخش باشد و هم دردناک لذت , هم باعث خوشنودی است و هم عذاب آور درد , تنها درد است که درد باقی میماند با همراهی شیائو ژان و وانگ ییبو 👬 داستانی از جنس : امگاورس , درام , عاشقانه , اسمات🖋
 ♧ محکوم شده ♧ by faezeh1981
faezeh1981
  • WpView
    Reads 17,721
  • WpVote
    Votes 3,602
  • WpPart
    Parts 36
قرارمون فقط یک سال بود. -اشتباه نکن تو محکوم به منی! +محکوم؟! -تو در ازای عشق حقیقی به من داده شدی! باید ارزشش رو داشته باشی... +تا کی؟ -تا وقتی که منی وجود داشته باشه، تا وقتی که تویی وجود داشته باشه... تو محکوم شدی...توی دادگاه من...توی قلب و ذهن من؛ در آخر حکم تو، محکوم شدن بود! محکوم به موندن... محکوم به دوست داشتن... محکوم به عشق... -این عشق رو میپذیرم. ° تمام آنچه که فکرش را نمیکنید...محال‌های ممکن...عشق بی‌سرانجام...درد، غصه، جدایی...لبخند، زیبایی، عشق....پارادوکس هایی از جنس غم و شادی° 👬با همراهی شیائو ژان و وانگ ییبو 🖋داستانی از جنس درام و عاشقانه
Dark side of the Moon by Tima_bor
Tima_bor
  • WpView
    Reads 296
  • WpVote
    Votes 69
  • WpPart
    Parts 1
کاپل ↫ ییجان ( جان‌تاپ ). ژانر ↫ خون ‌آشامی ، رومنس. نویسنده و ادیتور ↫ Tima. وانشات . . نزدیک به صورتش جان زمزمه کرد:« تو با آدم‌های اینجا فرق داری. بیشتر مراقب خودت باش.» بوسه‌ای روی گردن سفید و کشیده‌ی پسر نشوند و ازش دور شد.
🦋𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐌𝐞𝐞𝐭𝐢𝐧𝐠 🦋  آخرین دیدار by Yizhan7924
Yizhan7924
  • WpView
    Reads 1,118
  • WpVote
    Votes 308
  • WpPart
    Parts 2
✿ کاپل : ییجان ✿ ژانر : عاشقانه ، انگست ✿ مولتی شات ✿ نویسنده : ZhaoYun صاحب مجتمع تجاری جوی سیتی بخاطر بیماریش قسمتی از مغزش درحال تحلیل رفتنه و تا چند وقت دیگه هیچکس رو یادش نمیاد...ییبو تحمل این وضعیت رو نداره پس اقدام به خودکشی میکنه...جان مجبوره نجاتش بده اما..... برشی از داستان: مامور آتش نشانی خودش را به جان رساند و کمرش را چسبید تا مانع پرت شدن جان به همراه ییبو شود. ییبو دوباره گفت:خواهش میکنم ولم کن.....بذار برم..... جان اینک بیش از قبل میلرزید. صورتش جمع شده و دندان هایش روی هم فشرده میشد. بنابراین از لای دندان غرید: خفه شو مَرد..... *********************** ییبو هروقت ناراحت بود،دست جان به او آرامش میداد،پس دستش را گرفت((الان میتونم آب شدن شمع رو حس کنم،میتونم سوختن پروانه رو ببینم...)) دست دیگرش را بلند کرد و صورت جان را نوازش کرد و ادامه داد:((اما این شمع میخواد پروانه بودن هم تجربه کنه...))