Select All
  • Hypoxia
    25.8K 4.9K 29

    🌊هیپوکسی : کمبود اکسیژن در بافت های بدن بر اثر خفگی. وضعیت: اتمام یافته کاپل: کوکوی ژانر: روزمره، رمنس، اسمات #HYPOXIA

  • A F R O D I T [KookV]
    116K 20.1K 42

    " کامل شده" _ سکسپیر میگه.. عشقم را در برابر دست تو و دستم را در عشق تو می نهم ماگ قهوه اشو پایین اورد و چشماشو توی حدقه چرخوند + اولا اون شکسپیره نه سکسپیر احمق.. و بعدم اون جمله کوفتی اینه.. عشقم را در برابر عشق تو و دستم را در دست تو می نهم. چرا وقتی بلد نیستی اصرار داری که استفادش کنی.. با اینکارات قرار نیست بزا...

    Completed  
  • Helpless
    338K 44.6K 48

    " کامل شده" +کوکو.. _هوم؟! به کوک که یه دستش روی فرمون بود و دست دیگش که دستشو گرفته بود و روی دنده بود نگاه کرد +من بوی تورو میدم.. _چی بیب؟ با تعجب به ته نگاه کرد و دوباره نگاهشو به جاده مقابلش داد + یه جایی خونده بودم هرکسی موقع مرگش بوی جایی یا کسی رو میده ک خیلی دلتنگشه یه لبخند محو زد و به درختایی که به...

    Completed  
  • AGAPE
    24.2K 4.5K 25

    - متوقف شده - |آگاپه| + بار اولی که دیدمت انقدر بی مقدمه خواستنی بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت بشم! - وقتی باهام حرف میزنی از بودن نگو.. بذار باشم. بذار همین الان هم به چشمت خواستنی باشم "آگاپه یعنی گذشتن بی قید و شرط از خودت برای عشق.. آگاپه یعنی قربانی شدن.. یعنی عشق غیرعادی.. عشقی که مهم نیست موقعیت یا...

  • <<Holy love>>
    42.8K 7.5K 52

    > _بآید یکبآر به خآطرِ همه چیز گریه کرد.. آنقدر گریه کرد تآ اشک هآ خشک بشن.. بآید این تن اندوهگین رو چلآند.. بعد دفتر زندگی رو ورق زد.. به چیز دیگه ای فکر کرد... بآید پآهارو حرکت دآد... و همه چیز رو از نو شروع کرد...متوجه شدی!؟.. ژانر: رومنس..درام...روزمره..اسمات...جنایی و.. کاپل:کوکوی...یونمین

  • Black Hole🕳️
    178K 21.3K 62

    بلک هول 🪐 سرگذشت مرگ بی صدای یک ستاره، تبدیل شدن به سیاهچاله ست. برای سرپرست موفق ترین نشریه ستاره شناسی که سال ها پشت نقاب استیگما زندگی کرد، یک لمس کوتاه از نگاه بی ستاره‌ی سردبیر جدید و جوانش که با اسم جئون جانگکوک وارد زندگیش شد کافی بود تا برای نشون دادن کیم تهیونگِ وجودش به کل دنیا تلاش کنه! قسمتی از متن: "امید...

    Completed  
  • 🎭Puppeteer _ عروسک‌گردان 🎭
    142K 13.9K 20

    (Completed) _ نگو که فکر میکردی دیگه منو نمیبینی! قدمی سمت جونگکوک برداشت و با پوزخند غلیظی که روی لبهاش نقش بسته بود ادامه داد: _ فکر میکردی تموم میشه؟؟ باید احمق باشی من 12 سال عاشقت نبودم که به اون بچه ببازمت. _ حق نداری حتی بهش اشاره ای کنی... میفهمی؟! روبروش ایستاد و اجازه داد نفس هاشون فاصله کم بین صورت هاشون رو...

    Completed  
  • | 𝘙𝘦𝘥𝘶𝘤𝘦𝘳 ꜱᴛᴏʀʏ 🌱 |
    168K 16.6K 34

    " فقط یه لحظه... بذار فراموش کنم که تو گناهِ منی، بذار ببوسمت و بعد... تو جهنم با این لحظه زندگی ‌کنم." به آرومی زمزمه کرد و لب‌هاش رو روی لب‌های داغ جونگکوک فشرد، دست‌های زخمیش رو دوطرف صورت مردونه‌‌ش گذاشت و لب‌‌هاش رو شبیه به اکسیژن توی هوا بلعید، با تمام وجود و ته مونده‌ی توانش. با بوسه‌ی غمناکی که روی لبش کاشت، ب...

    Completed  
  • puppeteer
    466K 41.1K 41

    ♡ʙᴇ ᴛʜᴇ ᴄʜᴀɴɢᴇ ᴛʜᴀᴛ ʏᴏᴜ ᴡɪsʜ ᴛᴏ sᴇᴇ ɪɴ ᴛʜᴇ ᴡᴏʀʟᴅ

    Completed   Mature