💜💕
86 stories
Guardian Angel  by rsta2567sh
rsta2567sh
  • WpView
    Reads 192,098
  • WpVote
    Votes 28,094
  • WpPart
    Parts 51
جانگکوک داستان بیماره...البته نه یه بیماری جسمی!یه بیماری روحی روانی به اسم social anxiety disorder یا اضطراب اجتماعی! اون تو ارتباط برقرار کردن و روابط اجتماعی صفره و از قضاوت شدن و مورد آزار قرار گرفتن میترسه... ولی شاید یه فرشته محافظ تو زندگیش بتونه اوضاع رو بهتر کنه...؟! کاپل:کوکوی،ویکوک زمان آپ:نامنظم پارتای اول هم نسبتا کوتاهن...
BLUE AND GREY | VKOOK by Vinctaeed
Vinctaeed
  • WpView
    Reads 56,862
  • WpVote
    Votes 7,006
  • WpPart
    Parts 52
🌑 احساسات زیادی بودن که یک شخص رو به سمت یک شروعِ جدید سوق می‌دادن و یا بالعکس، کاری می‌کردن که از اون احساسات واهمه داشته باشه؛ و جئون جونگکوک، هردوی این عواطف رو داشت. قلب مُرده‌ی اون که برای تپیدنِ دوباره، نیاز به قدم گذاشتن در راهِ تازه‌ای داشت، در عین‌حال از تاریکی‌ها و تنهایی در اون مسیرِ سخت می‌ترسید؛ اما چی می‌شد اگه دستی که مرد، توقع نداشت به سمتش دراز بشه، توی اون مسیر طولانی همراهش می‌شد و به دنیای خاکستریش رنگ تازه‌ای می‌بخشید؟ *** "خندیدن و بوسیدن خنده‌هات که چیزی نیست ماهِ من؛ تو نفس بکش تا من اون هوا رو هم ببوسم." *** ژانر: رومنس، انگست، درام، اسمات کاپل اصلی: ویکوک کاپل فرعی: هوپمین نویسنده: Vinctaed
MANCHESTER RIVALRY | VKOOK ✓ by 666fairytales
666fairytales
  • WpView
    Reads 118,382
  • WpVote
    Votes 15,337
  • WpPart
    Parts 34
در دهه ۱۹۲۰ میلادی دو تا از بهترین مردهای مجرد شهر منچستر خواستگار یک دختر اشراف زاده بودن. دختری بسیار زیبا و جوان. جئون جونگکوک و کیم تهیونگ از اولین باری که همدیگه رو دیدن، میدونستن که قراره رقیب هم باشن و تلاش کنن تا قلب دوشیزه رو به دست بیارن. یا حداقل اینطور فکر میکردن. اما خیلی زود احساساتی که نسبت به دوشیزه جوان داشتن تبدیل به احساساتی نسبت به همدیگه شد؛ درست مثل گلهایی که توی ماه آوریل شکوفه میزنن‌. [ترجمه فارسی] © bhyuntaee
FUCK YOU  by ttttakila
ttttakila
  • WpView
    Reads 314,035
  • WpVote
    Votes 40,211
  • WpPart
    Parts 52
_ فکر کنم یه اشتباهی شده آخه یعنی چی"تبریک میگم شما حامله ای"؟ +شما آروم باشین یه لحظه _تازه اونم از کی؟؟ این احمق؟؟ +تست تعیین هویت ثابت کردن که بچه تو شکم شما از اقای جئون هستش _مطمئنم یه اشتباهی شده عقل آدم سالمم میفهمه همچین چیزی ممکن نیست شما دیوونه‌این همتون دیوونه‌این در واقع اونی که دیوونه شده منم کیم تهیونگ امگای ۲۰ ساله. راستش این اتفاق خیلی غیر منتظره نبود بعد از اینکه بارها باهم خوابیده بودیم منظورم از 'باهم' خودم و جئون جونگ کوک هستش رابطه ما بخاطر خانواده هامون شروع شد و قرار بود به نفع هردو طرف باشه ولی بعید میدونم این تصمیم به نفع کسی باشه درست تر بگم تصمیمشون یه اشتباه محض بود! تصمیمشون باعث ضرر جبران ناپذیری شد اما این تصمیم بیشتر از همه به ضرر من شد... چون عاشقش شدم!
°second life° by titi09304426090
titi09304426090
  • WpView
    Reads 33,533
  • WpVote
    Votes 2,862
  • WpPart
    Parts 48
- اینجا کجاست درحالی ک سرمای نگاهش نگران کننده بود لب زد : جایی ک بهش تعلق داری - چی؟! ... من...منظورت چیه +اینجا جاییه که تو باید میخوابیدی... ن هانای من - ته...تهیونگ چی میگی؟! + خیلی واضحه جونگکوک...خواستم طعم مرگ و بچشی.. حالا برام مردی -ولی.... تو من و گول زدی + هاه.... تو باور کردی داستانای عاشقانه منو؟! - عوضی + بلند تر بگو نشنیدم.. - چرا.. فقط بگو چرا + احمق کوچولو
𝚂𝙴𝚅𝙴𝙽⁰⁷ by VIIRTTU
VIIRTTU
  • WpView
    Reads 73,891
  • WpVote
    Votes 13,314
  • WpPart
    Parts 45
[completed] 8پسری که خیلی اتفاقی توی دانشکده باهم هم اتاقی میشن و این همراهی باعث رخ دادن یک سری اتفاق های مشکوک میشه. همه چیز مجهوله و هیچکس نیست که بتونه ابهاماشون رو برطرف کنه، و درنهایت تصمیم میگیرن صبر کنن... اون پسر ها چی دارن که یک نفر به همه سپرده تا هواشون رو داشته باشن و ازشون محافظت شه؟! اونا چین که یه نفر از بدو تولد حواسش بهشون بوده و هدایتشون کرده تا در نهایت، به خودش برسن... شاید اونها یک نفر باشند و اون یک نفر، خدا! پدر دستان خود را به آسمان برد و هفت ستاره از آن برچید و هر یک از آنها را یک به یک بر پیشانی هفت پسر خود نهاد و برای هریک تاجی درخشان ساخت.✨👑 و همین بسنده بود برای اینکه پدر، پسران خود را در نطفه ی آدم به میان آورد... شاید با نیت انتقامی به عمر هزاران سال... ______________________________________________ ℂ𝕠𝕦𝕡𝕝𝕖:𝕍𝕜𝕠𝕠𝕜^ 𝕜𝕠𝕠𝕜𝕧 (𝕤𝕨𝕚𝕥𝕔𝕙) ℕ𝕒𝕞𝕛𝕚𝕟- 𝕪𝕠𝕠𝕟𝕞𝕚𝕟 ✴️سوپرنچرال، جنایی، فنتسی، برومنس، طنز، اسمات، درام✴️ قبل از شروع آماده شید برای سوپرایز های بزرگ، به بزرگی یه جهان جدید! ‼️𝘼𝙜𝙚 𝙬𝙖𝙧𝙣𝙞𝙣𝙜‼️
Middle of the night 🌌🖤 by sarixaaa
sarixaaa
  • WpView
    Reads 16,243
  • WpVote
    Votes 2,902
  • WpPart
    Parts 44
زندگي چهار دوست،هر كدوم مشكلات خودشون و داشتن پر از درد ,اشك و خستگي اما وقتي پيش هم بودن مهم نبود چه اتفاقي اون روز افتاده كنار هم خوشحال بودن 🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤 _اقاي جانگ ،وضعيت شما جديه ! بايد هر چه زودتر فرايند درمان و شروع كنيد! _چقدر احتمال خوب شدنم هست؟ _....خب....نميشه دقيق گفت ولي ما اميدواريم درمان جواب بده! _دكتر كيم، چقدر وقت دارم؟! _ نه ماه! هوسوك فقط...لبخند زد قبل از اينكه اتاق دكتر و ترك كنه. 🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤🤍🖤 هر چهار نفر با كوهي از مشكلات با هم مينوشيدن و گوشت گاو تازه رو ميخوردن اهميتي نداشت اگه فردا روز سختي بود اهميت نداشت اگه امروز بدترين روز عمرشون بوده فقط اين لحظه براشون مهم بود اين لحظه بهتر بگم لحظاتي كه با كلي درد پيش هم بودن بهترين لحظات براي هر چهار نفر بود #sope #jimin #minnie #eunwoo
I'm Afraid of you (Season 2 | Hena)  by cocolilim_
cocolilim_
  • WpView
    Reads 92
  • WpVote
    Votes 14
  • WpPart
    Parts 7
VKOOK روزا ها همینجور میگذرن و دوباره آدما همو ملاقات میکنن. اما این دفعه با شخصیت جدید و زندگی تازه....
N.M.E's by katayoon_malik
katayoon_malik
  • WpView
    Reads 77,479
  • WpVote
    Votes 10,833
  • WpPart
    Parts 24
سادس،جونگ‌کوک و تهیونگ از هم متنفرن تا اون.... اتفاق تراژدیک....
his hands by shirinpurple
shirinpurple
  • WpView
    Reads 13,351
  • WpVote
    Votes 2,393
  • WpPart
    Parts 23
صدای بوق کر کننده ی قطار تنها چیزی بود که میتونست باعث بشه که به خودش بیاد اون داشت چیکار میکرد؟ اون داشت چیکار میکرد ؟ این سوال همش تو ذهنش تکرار میشد چرا نبود پس ؟ چرا نمیومد ؟ چرا نبود که دستاشو بگیره .. البته که گرفت! ولی وقتی دستاش سرد شده بودن :) وقتی که اخرینشو مثل همیشه تقدیمش میکرد مثل اخرین قطره ی اشک مثل اخرین خاطره ، اخرین عشق بازی اخرین لبخند و حالا اخرین نگاه حالا...سرما تمام وجودشو گرفت لبخندش کم کم رفت حالا میخواست گرم بشه مثل همیشه! ولی ...گرماش مثل کریستال های برف قندیل بسته بود . Main couple : taejin Side couple: jikook ,sope Smut✔ Cover created by @writer_in_purple