Completed♥️🗝
بخشی از فیک:
"بس کن بس کن چرا فکر میکنی سختی که تو تحمل کردی و من تحمل نکردم چرا همچین فکر مسخره ای میکنی؟ به همون اندازه ای که تو سختی کشیدی منم کشیدم ، من و ببین ! تو باعث شدی من اینجوری بشم..اینی که میبینی جلوته هیولایی که خودت از من درست کردی .....
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
"بازی با کلمات چیزی رو تغیییر نمیده ، قلب شکستم رو فقط با اثبات کردن دوست داشتنت میتونی ترمیم کنی"
_______________________
"بیا خوده حرومزادش اومد ....
"ب.کشم"
جیمین به سختی گفت لبخند لرزونی زد با نفرت به چشمای اون مرد نگاه کرد
هر لحظه کمبود اکسیژن بیشتر به بدنش فشار میاورد احساس خفگی بهش دست میداد
پارک با دیدن پررویی جیمین بیشتر حرصش گرفت حلقه دستاش رو دور گردن پسرک تنگ تر کرد و محکمتر اون رو به سمت زمین فشرد
به کسایی که از صحنه های باز و خشن و بی دی اس ام خوششون نمیاد توصیه میکنم نخوننش⛓🖤
کاپل اصلی: کوکمین
ژانر: romance , smut , harsh , kink , mafia , angst
🖤🩸⛓ Bite me ⛓🩸🖤
🔱کارآگاه ارشد جیمین
کارآگاه کالبد شکافی تهیونگ
دستیار کارآگاه کریس
در پی داستانی هیجان انگیز...
بدنبال سرنخی از فرشته ی مرگ...
تا نخونی متوجه نمیشی
نه ترجمه شده نه کپیه
زیبا ترین داستان خون آشامی که میتونی بخونی🔱
🔴Couple: Vmin/ Namjin/sup
✳️نام فیک : Acting
✳️ژانر : ازدواج اجباری _ انگست_ رومنس _امپرگ
✳️روز های آپ : دوشنبه _پنجشنبه
✳️کاپل ها : کوکمین _ کوکوی
✳️وضعیت فیک : پایان یافته
✳️نویسنده : jikukaGCbook
✳️مترجم : jisa
✳️پارک جیمین پسری بود که مجبور شد برای خوشحالی پدر و مادرش و به دست آوردن مقام و پول با جئون جانگ کوکی ازدواج کنه که کس دیگه ای رو دوست داشت...
جانگ کوکی که سرد و مغرور بود و اهمیتی به وجود جیمین نمیداد...
جیمین فکر میکرد میتونه با جانگ کوک کنار بیاد ولی یه اتفاق باعث شد که همه چیز بین اون دوتا عوض بشه...
❌این فیک با اجازه نویسنده اصلی به فارسی بازگردانی شده... 🎭
جونگ کوکی که عاشق دوست دوران بچگی هاش میشه و جیمینی که از این عشق آتشین بی خبره ولی این عشق دوام میاره؟!🔮
متفاوت ترین فیک کوکمین❄
The story of two alpha and omega and
their fiery love!🔥🖤
کاپل:کوکمین
Coupel:Kookmin🌘
GENRE:OMEGAVERSE..ROMANCE..ANGST..SMUT..MPREG🚫
ژانر:امگاورس..رمنس..انگست....اسمات..امپرگ
#5 - jikook
نام داستان :عشق ممنوعه💜
ژانر:drama/romantic/angest
کاپل:minv
نویسنده:لیلا🔮
جیمین با شنیدن دوباره اسم ته اشکاش سرازیر شد و روی زانوهاش نشست.
"میگه تهیونگ رفته،
اون گفت ولی من میدونم دروغ گفته
اون جایی نمیره،
ما به هم قول دادیم."