...?! 🖇☁️
76 stories
... by RayPer_Fic
RayPer_Fic
  • WpView
    Reads 1,379
  • WpVote
    Votes 303
  • WpPart
    Parts 22
My Imagineシ by Yasi_100
Yasi_100
  • WpView
    Reads 729
  • WpVote
    Votes 169
  • WpPart
    Parts 10
هروقت چیزی به ذهنم برسه اینجا مینویسمش البته بستگی به روحیه اون زمانمم داره •‿•
Indemnification by SusanaBaxter
SusanaBaxter
  • WpView
    Reads 2,157
  • WpVote
    Votes 742
  • WpPart
    Parts 37
Genre: Romance, Drama, Comedy, Medical Couples: Hunhan Published by: Fancy fiction خلاصه: اوه سهون، مهندس مکانیک و رئیس بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شرکت تولید ماشین‌آلات کشاورزی کره‌ست. از سال گذشته که از سیستم مسیریابی پیشرفته‌ی ماشین‌آلاتش رونمایی کرده تا الان، همه‌چیز به خوبی پیش رفته تا این‌که یه نامه از دادگستری به دستش می‌رسه...
Jeremiel's nightmare  by Psyrentical
Psyrentical
  • WpView
    Reads 1,037
  • WpVote
    Votes 225
  • WpPart
    Parts 20
"- از اول مسلم بود که خدا از من بدش میاد. واضح بود که حتی توروهم برای سیاه‌تر کردنِ روزهای همرنگِ شبم فرستاده بود، ولی تو که تنها بوسه‌ی خدا به روی روحِ من شدی.. تو که تنها لمسِ خدا به روی دردهای من شدی.. تو که نوازشِ دست‌هات شفادهنده‌ی زخم‌های فرستنده‌ت، خدا، شد و وجودت به‌کل نافرمانی از خواستِ خالقت به شمار میرفت. تو دیگه چرا خدات رو بنده شدی؟" لوهان همراه با سقوطِ اولین مروارید از دریای نگاهش خندید و ادامه داد: "- تو دیگه چرا اطاعت کردی ازش وقتی که میتونستی رانده‌شده‌ی درگاهش باشی و کنارم توی جهنم بمونی؟" سهون روی زانوهاش فرود اومد و با صدای لرزان ناشی از گریه‌‌اش جواب داد: "- برای رسیدن به نور باید از دلِ تاریکی گذشت و برای درست کردنِ پادزهر باید از خودِ زهر استفاده کرد. من برای یافتن جرمیل باید پا به درونِ کابوس‌هام میگذاشتم." و این شروعِ پایانِ همه‌چیز بود.
" YOU CAN CALL ME MONSTER " [Complete] by RayPer_Fic
RayPer_Fic
  • WpView
    Reads 313
  • WpVote
    Votes 58
  • WpPart
    Parts 1
•¬کاپل: چانبک | کریسهو | کایسو | هونهان •¬ژانر: تخیلی | جادویی | فانتزی | رازآلود •¬خلاصه: نفرین اش این بود؟! غربتی از چشمانِ عزیزترینش دریافت میکرد؟ غربتی که در این دنیا داشت، این نفرینی بود که تاریکی از ان حرف زده بود؟ بهای خندیدن لب های کیونگسو، بی هویت شدن جونگین بود؟ اینجا دنیای جونگین بود و نبود؟! با تغییر دادن گذشته همه چیز تغییر کرده بود جز خودش؟ این انصاف نبود جواب عاشقی اش اینطور داده شود! انصاف نبود وقتی سویی را رها کرده بود خودش اینطور رها شود. ═ ∘♡༉∘ ═ #Gamer
𝐌𝐄𝐄𝐓 𝐘𝐎𝐔 𝐀𝐆𝐀𝐈𝐍 by parkdarsy
parkdarsy
  • WpView
    Reads 242
  • WpVote
    Votes 38
  • WpPart
    Parts 2
⋆ 𝙁𝙞𝙘𝙩𝙞𝙤𝙣 : 𝙈𝙚𝙚𝙩 𝙮𝙤𝙪 𝙖𝙜𝙖𝙞𝙣 ⋆ 𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚 : 𝘾𝙝𝙖𝙣𝙗𝙖𝙚𝙠 , 𝙎𝙚𝙠𝙖𝙞 ⋆ 𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚 : 𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚 , 𝘿𝙧𝙖𝙢𝙖 , 𝙎𝙢𝙪𝙩 ⋆ 𝙊𝙣 𝙜𝙤𝙞𝙣𝙜 .. خلاصه : همه چیز از روزی شروع شد که اون خواب های عجیب رو دیدم .. خواب هایی که بهم درباره ادم هایی میگفت که حتی نمیشناختمشون ولی با تمام وجود دردشون رو حس میکردم و اون درد زمانی بیشتر شد که اون ادم رو دیدم ! " پارک چانیول "
𝑇𝑅𝑌 𝑇𝑜 𝑁𝑜𝑡 𝐵𝑒𝑙𝑖𝑒𝑣𝑒 by hana9407
hana9407
  • WpView
    Reads 42
  • WpVote
    Votes 6
  • WpPart
    Parts 3
-۲۶دسمبر سال ۲۰۱۹... یه تصادف جاده ای... نزدیک بوسان... یادت نیست؟؟ کاپل : هونهان ژانر : ، پلیسی ، رمنس
༄𝑴𝒚 𝑩𝒐𝒅𝒚𝒈𝒖𝒂𝒓𝒅 [𝓞𝓷 𝓖𝓸𝓲𝓷𝓰]༄ by SilverJong
SilverJong
  • WpView
    Reads 1,020
  • WpVote
    Votes 192
  • WpPart
    Parts 25
༄𝑺𝒖𝒎𝒎𝒂𝒓𝒚: ×به لوهان تا چه حد اسیب رسوندی؟! +خوب من خیلی بهش اسیب رسوندم و.. -جونگین تو بهم اسیب نرسوندی! اون بوده! با جسم تو ولی با روح خودش! جونگین از بین دندون های بهم قفل شدش غرید: چطور میگی بهت اسیب نرسوندم وقتی پشتت پر از زخم هایی که من اونارو بوجود آوردم؟! چطور میگی بهت اسیب نرسوندم وقتی دیشب از کمر درد هی توی خواب ناله میکردی و دستت رو روی کمرت میکشیدی؟! چطور میگی بهت صدمه نزدم وقتی امروز نتونستم خودم رو کنترل کنم و اون همه شلاقت زدم؟! چطور؟! اخه بگو چطور لعنتییی؟! جونگین اخر حرفش رو با داد بلندی گفت ک باعث شد بدن ۳ نفر حاضر توی اون اتاق بلرزه! با بغض ادامه داد: من حتی نتونستم به قولی ک به خودم دادم عمل کنم! پس.. پس.. چطور میتونم مراقب تو باشم؟! ༄𝑭𝒊𝒄: 𝑴𝒚 𝑩𝒐𝒅𝒚𝒈𝒖𝒂𝒓𝒅(나의 보디가드) ༄𝑮𝒂𝒏𝒓𝒆: 𝑩𝑫𝑺𝑴, 𝑺𝒎𝒖𝒕, 𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆, 𝑰𝒏𝒄𝒆𝒔𝒕, 𝑫𝒂𝒊𝒍𝒚 𝑳𝒊𝒇𝒆, 𝑯𝒂𝒑𝒑𝒚 𝑬𝒏𝒅 ༄𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝑲𝒂𝒊𝑯𝒂𝒏, 𝑪𝒉𝒂𝒏𝑩𝒂𝒆𝒌, 𝒀𝒐𝒐𝒏𝑴𝒊𝒏 ༄𝑶𝒕𝒉𝒆𝒓 𝑪𝒉𝒂𝒓𝒂𝒄𝒕𝒆𝒓: 𝑺𝒖𝒉𝒐, 𝑵𝒂𝒎𝑱𝒖𝒏, 𝑳𝒆𝒆 𝑱𝒖𝒏𝒈 𝑲𝒚𝒖, 𝑺𝒉𝒊𝒏 𝑺𝒖𝒏𝒈 𝑹𝒐𝒆𝒌 ༄𝑼𝒑𝒍𝒐𝒅 𝒅𝒂𝒚: 🤷🏻‍♀️ ༄𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏: 𝑶𝒏 𝑮𝒐𝒊𝒏𝒈 ༄𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓: #𝑺𝒊𝒍𝒗𝒆𝒓𝑱𝒐𝒏𝒈 فیکشن سادیسمی"مح
"Days After You🖤🥀" by 14luna85
14luna85
  • WpView
    Reads 288
  • WpVote
    Votes 49
  • WpPart
    Parts 19
روزهای بعد از تو...🖤🥀 نمیدانم برای چه کسی هرشب آسمان سفید دفترم را سیاه میکنم اما میدانم که هستی ، که وجود داری مطمئنم یک گوشه از این دنیا یکی هست که با تمام غریبه بودنش برای من نزدیک ترین آشناست همان کسی که هرشب از دلتنگی هایم برایش مینویسم و منتظر نوازش معصومانه دستانش و گرمی آغوش پاکش هستم همان کسی که شاید در زمانی دور ، یک روز همه چیز من بود... . خلاصه ای از این داستان : +اون درست میگفت بدون اون تو زندگی من چیزی به اسم شادی وجود نداره -پس وقتایی که میخندی چی؟ اون موقه هم شاد نیستی؟ +میدونی من بعد اون هیچ وقت نتونستم خوشحال باشم هیچ وقت نتونستم رو کاناپه لم بدم ، از داغی قهوهِ تو دستم لذت ببرمو بگم هیچ مشکلی ندارم...من وقتایی میخندم که دلیل کمتری واسه غمگین شدن دارم...شاید برای من شادی همون غمِ کم معنی شده(: کاپل ها : هونهان _ چانبک ژانر : برومنس،اسمات،اکشن،فلاف،انگست درحال آپ...