خلاصه داستان📜
یک عاشقانه مدرسهای
داستان عشق شاگرد و معلم که به طرز کمی عجیب و غیرعادی شروع میشود اما روند جذاب و شیرینی پیدا میکند.
𓂅 𔘓 𓂃𓈒
تنها یه شب به این نتیجه رسیدم که دنیا ارزش اینو نداره که انقدر سخت بگیرم و فقط یک شب، فقط یک شب، تصمیم گرفتم از زندگی لذت ببرم و هر کاری دلم خواست انجام بدم و حدس بزنید چه اتفاقی افتاد؟
خوب معلم ادبیات جدیدم مرد خوش قیافهای که دوستم ناز خطابش کرد همون کسیه که من اولین رابطه یک شبم رو باهاش تجربه کردم!
╮✮ کاپـل ❲ ییـجان ❳
╮✮ ژانـر ❲ فلاف،مدرسهای ❳
╮✮ نویسـنده ❲ 𝑠𝑡𝑎𝑟 𝑑𝑢𝑠𝑡 ❳
🕸️𝑵𝒂𝒎𝒆 : 𝑻𝒉𝒆 𝑪𝒉𝒂𝒓𝒎𝒆𝒓
🕸️𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒀𝒊𝒁𝒉𝒂𝒏(𝒁𝑺𝑾𝑾)
🕸️𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝑯𝒊𝒔𝒕𝒐𝒓𝒊𝒄𝒂𝒍/𝑷𝒐𝒍𝒊𝒕𝒊𝒄𝒂𝒍/𝑨𝒏𝒈𝒔𝒕/𝑺𝒖𝒑𝒆𝒓𝑵𝒂𝒕𝒖𝒓𝒂𝒍/𝑴𝒚𝒔𝒕𝒆𝒓𝒚
🕸️𝑾𝒓𝒊𝒕𝒆𝒓 : °•𝔂𝓪𝓭𝓮𝓰𝓪𝓻•°
🕸️ افسونگر🕸️
🕸️خلاصه:
در سرزمین کهن و باستانیِ شمال چین، قبیلهی بسیار بزرگ و باعظمتی به نام «مردان گرگ» فرمانروایی میکرد. تمامِ آن رفاه و آسایش تا زمانی ادامه داشت که فرمانروا ون شانگ کبیر زنده بود. پس از مرگ او، سرزمین میان دو پسرش تقسیم شد و هر کدام بانگ فرمانروایی بنا کردند.
در میان این اختلافات، دو جادوگر قدرتمند و خطرناک بودند که مداخله کردند و هر کدام به یکی از طرفین ملحق شدند. اکنون سلطنت و نبرد میان دو جادوگر، شیائو جان و وانگ ییبو آغاز شده بود!
🕸️وضعیت : پایان یافته
《اون پسر درست گفته بود، من از وقتی که با هم گذروندیم چیزی یادم نمونده بود، به جز حرفایی که قبل از ناپدید شدنش زده بود هیچی یادم نمی اومد. 》
~Genre: Romance,Fantasy, mystery
~short story
وی ووشیان، پسر خوانده قبیله جیانگ، جای خواهرش رو در مراسم ازدواج گردهمایی قبیلهها میگیره. خانواده لان اولین پیشنهاد رو ارائه میکنه اما اونا هیچ تذهیبگر زن واجد شرایطی ندارن. پس چرا لان وانگجی، پسر دوم خوش تیپ اما سختگیر خانواده لان بلند میشه و برای وی ووشیان پیشنهاد میده؟ و آیا پسر بزرگ قبیله ون که به تازگی برگشته بهش این اجازه رو میده؟
عشق و نفرت موازی هم هستند.
ژان و ییبو بعد از شانزده سال رو در روی هم قرار میگیرند.
گذشته و حال: عشق و نفرت
این تضاد از هر کدام از آنها چه انسانی ساخته است؟
⛔قبل از خوندن داستان:
اگه روحیه ای حساس دارید نخونید.
اگه دنبال اسمات هستید نخونید.
✷𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆:𝒀𝒊𝒛𝒉𝒂𝒏(𝒀𝒊𝒃𝒐 𝑻𝒐𝒑)
✷𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆:𝑶𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆,𝑽𝒂𝒎𝒑𝒊𝒓𝒆,𝑴𝒑𝒓𝒆𝒈,𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆
گرگها مرگ را میپذیرند اما هرگز تن به قلاده نمیدن...
((دوستان عزیز این فیک اسمات نداره))
❝ Retrouvailles ❞
「شادیای که با دیدن یه نفر بعد فاصله و یه دوری طولانی مدت حس میکنی!」
این فقط یه ایمجین کوچولوئه، ادامه نداره.
امیدوارم که لذت ببرید.
قرارمون فقط یک سال بود.
-اشتباه نکن تو محکوم به منی!
+محکوم؟!
-تو در ازای عشق حقیقی به من داده شدی! باید ارزشش رو داشته باشی...
+تا کی؟
-تا وقتی که منی وجود داشته باشه، تا وقتی که تویی وجود داشته باشه...
تو محکوم شدی...توی دادگاه من...توی قلب و ذهن من؛
در آخر حکم تو، محکوم شدن بود!
محکوم به موندن...
محکوم به دوست داشتن...
محکوم به عشق...
-این عشق رو میپذیرم.
° تمام آنچه که فکرش را نمیکنید...محالهای ممکن...عشق بیسرانجام...درد، غصه، جدایی...لبخند، زیبایی، عشق....پارادوکس هایی از جنس غم و شادی°
👬با همراهی شیائو ژان و وانگ ییبو
🖋داستانی از جنس درام و عاشقانه