I've read
69 Geschichten
Falling For the Bad Boy | L.S von fanfic2010
Falling For the Bad Boy | L.S
fanfic2010
  • GELESEN 48,416
  • Stimmen 10,346
  • Teile 49
Completed هري استايلز منزويه. هيچ دوستي نداره و اكثر اوقات براش قلدر بازي در ميارن. ولي لويي تاملينسون يه داستان جدا داره. اون محبوبه، بيشتر به خاطر اينكه ازش ميترسن، سه تا دوست صميمي داره و يه عالمه دختر كه به دست و پاش ميوفتن. تنها مشكل اينه كه هري يه كراش قوي رو لويي داره و هي از خوش ميپرسه "چرا من هميشه از پسراي بد خوشم مياد؟" نويسنده : @coincidentaldagger اين داستان رتبه های خوبی داشته اميدوارم خوشتون بياد :")
Money Says [L.S] von Namelessaa
Money Says [L.S]
Namelessaa
  • GELESEN 493,987
  • Stimmen 61,268
  • Teile 71
Highest ranking : #1 in fanfiction [COMPLETED] هیچ چیز شبیه فیلم ها "بی نقص" نیست ⚠BDSM⚠ ⚠Rough type of love⚠
S.F.P von maybeeeWishIdk
S.F.P
maybeeeWishIdk
  • GELESEN 89,752
  • Stimmen 19,237
  • Teile 44
❗داستان "ساکر فور پین" از این به بعد در این اکانت آپ میشه❗ [L.S][Z.M] - دو حالت وجود داره، یا آدما نمیتونن‌‌ همو بشناسن، خسته میشن و میرن؛ یا میتونن بشناسن، میترسن و میرن... + یه حالت دیگه هم هست! اینکه بشناسن، بترسن... ولی نتونن برن... °𝓨𝓸𝓾 𝓫𝓾𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓶𝓮 𝓫𝓾𝓽 𝔂𝓸𝓾 𝓶𝓪𝓭𝓮 𝓶𝓮 𝓯𝓮𝓮𝓵 °
Madness Says [L.S] von Namelessaa
Madness Says [L.S]
Namelessaa
  • GELESEN 153,530
  • Stimmen 23,933
  • Teile 28
Season 2 of Money Says [COMPLETED] یه لطفی در حقم انجام بده زندگیت رو همین حالا به پایان برسون و من قول میدم تو رو توی تاریخ ثبت کنم
Mr taster  [Larry.Stylinson]  von kimo_blue
Mr taster [Larry.Stylinson]
kimo_blue
  • GELESEN 53,872
  • Stimmen 12,114
  • Teile 23
[{کامل شده}] برای این که تو مسابقه بزرگ آشپزی ایتالیا شرکت کنی نیاز داری یه سر آشپز موفق تمام فوت و فن پاستا پختن رو بهت یاد بده و چه سر آشپزی میتونه بهتر از لویی تو یک ماه از هری یه ستاره برای آشپزی ایتالیا بسازه؟؟ Lou, top Happy ending °°^^{Cover by notoriouse} °°^^ تاریخ شروع : 22 اسفند هزار و سیصد و نود و نه. 1 #boyxboy 1 #harry
UnbelieVers L.S von Larrycupcaks28
UnbelieVers L.S
Larrycupcaks28
  • GELESEN 6,178
  • Stimmen 730
  • Teile 10
لویی سال آخر دبیرستانه. و تمام تمرکزش روی درس و فوتبالشه تا با موفقیت بتونه از دانشگاه فوتبال "منچستر یونایتد" پذیرش بگیره. با وجود خانواده ای پیچیده ، مشکلاتش و آینده ی نامعلومش، تنها چیزی که فکرشو نمیکرد این بود که بزرگترین دشمنش اینجوری دلش رو بلرزونه! نه!!!! اینکه هری "دشمنِ بامنفعتش" بشه اصلا توی برنامه هاش نبود! لویی و هری قطعا از هم متنفرن، و تنها فوتباله که مهمه... فوتبال همه چیزه.... Not my story... All the rights goes to : Isthatyoularry on AO3
BloodSport L.S von Larrycupcaks28
BloodSport L.S
Larrycupcaks28
  • GELESEN 6,644
  • Stimmen 1,201
  • Teile 27
چطوری اینقدر راحت تونست عاشق کسی بشه که از همه بیشتر ازش متنفره!!؟؟ اون فکر کرده کیه؟! چطور میتونه اینجوری اونطرف پیاده رو بِایسته؟! اینقدر جذاب و زیبا! کاری کنه که قلب هری جوری محکم بکوبه که انگار میخواد از سینه ش بیرون بزنه! خدای بزرگ!!! اون از لویی متنفره. دلش میخواد یه مشت محکم بکوبه تو صورتش! ولی مشکل اینجاست که بیشتر از اون دلش میخواد ببوستش! و بین دو گزینه، هری قطعا گزینه ی دوم رو انتخاب میکنه.... قسمت دوم (آنبلیورز)، از نگاهِ هری.... This is not my work. All credits go to "isthatyoularry" on AO3
Flightless Bird || l.s.  ✔︎ von AudreyHornesHeart
Flightless Bird || l.s. ✔︎
AudreyHornesHeart
  • GELESEN 6,607,074
  • Stimmen 246,952
  • Teile 38
Louis is a principal dancer with The Royal Ballet. When his rival, moody dance prodigy, Harry, joins the company, old wounds are reopened and old passions reignited. During the company's production of Swan Lake the secret that doomed their love is finally revealed, but will it be too late? [COMPLETED]
Being Tutored | L.S Persian translation von _MySoul
Being Tutored | L.S Persian translation
_MySoul
  • GELESEN 225,408
  • Stimmen 22,385
  • Teile 43
هری به معلم نیاز داره وگرنه در غیر اینصورت نمیتونه کلاس سال بعدشو قبول بشه، اما آموزش قرار نیست درمورد یاد دادن درسهای مدرسه بهش باشه یا داستانی که توش لویی به هری یاد میده چطور به فاک بره. #2 in fanfiction all rights reserved to LarryGeneration. this story contain sexual tension
Liberte noire - 20th  von pegahfk
Liberte noire - 20th
pegahfk
  • GELESEN 112,955
  • Stimmen 21,189
  • Teile 75
آزادی سیاه " بالاتر از سیاهی کجاست لویی؟" " نمی دونم، شاید همین نقطه که ما ایستادیم " خلاصه : داستان تو قرن ۲۰ اتفاق می افته، هری مجبور میشه برای کاری بره به یکی از شهر های آلمان و موقتا تو یکی از هتل ها می مونه که از قضا مدیر اون هتل ... ~ sharing - no smut ~slow update ~slow burn & angst