IreneAO_O
- Reads 48,079
- Votes 13,877
- Parts 59
«تویی که میگفتی دنیا رو بهم میدی، میشه پس بگیریش و برگردی؟»
_______
یه شمع روشن کردم و با خودم گفتم
"وقتی شمع ذوب بشه، دیگه بهش فکر نمیکنم"
اما پنجره باز شد و شمع خاموش شد.
گمشده ی من، حالا که دنیا نمیخواد فراموشت کنم.
بالاخره یک روز...
تمام شمعای دنیا رو خاموش میکنی،
و برمیگردی؟
_______
«این داستان منه، داستان عاشقانه ی پزشک ضد دین و کشیش متعصب در تاریکترین روزهای تاریخ کلیسا...میشه تو روزایی که عشق دوتا مرد نتیجه ای به جز چوبه ی دار نداره، پا روی تمام تفاوتامون بزاریم و عاشق بمونیم؟»
Church Bells Fall
By Irene
Genner : Historical , Angst, Classic
Channel @Pny_Fiction