TaleBySunset
- Reads 2,382
- Votes 480
- Parts 30
جنون ارثی آخرش گریبانگیر بکهیون هم شد. مگه میشد هر روز جواهرسازی پدرش رو ببینه و نفسش بند نیاد؟ این اعجوبه که اتفاقا با قاتل دیگهای سر و سری داشت توی دو چشم پسر زل میزد و روحش رو میخورد.
مینیونگ هم همیشه نگران این رابطه پدر و پسری بود اما فکر نمیکرد روزی برسه که بکهیون سرش رو از لای نمایشنامههای شکسپیر بیرون بیاره و واقعا زندگی کنه.
.
-ممکنه بعدا توی جهنم بپوسم؟ در ازای این لذت؟ البته که ترجیح میدم لای اون آتیش مزخرف جزغاله شم چون من لای این گناه مزه واقعی بهشت رو قبلا چشیدم!
.
-کسی که میخواد قبل از سرداشتن خونه داشته باشه شپش به سر نداشتهش میذاره، مادر جان.
.
عنوان: ویلیام | William
نویسنده: SUNSET | سانست
کاپل: چانبک، سولی
ژانر: رمنس، انگست، جنایی
- مینی فیک ، کامل شده -