The reddest snowflake[l.s]
_دوستت دارم عزیزِ من اما، نمیتونم برای تو خودخواه باشم... آرزو میکردم کاش هیچوقت مجبور نبودی این هارو فراموش کنی دونه برف کوچیک من.
_دوستت دارم عزیزِ من اما، نمیتونم برای تو خودخواه باشم... آرزو میکردم کاش هیچوقت مجبور نبودی این هارو فراموش کنی دونه برف کوچیک من.
شیپ: تونی و استیو/ باکی و ناتاشا وضعیت: تموم شده توضیحات: قلبم با شدت توی سینه ام میکوبد دست های خونیم از ترس میلرزیدند من چیکار کرده بودم چرا به خاطر نداشتم؟! خونه توی تاریکی محض فرو رفته بود. صدای پای سربازهارو میشنیدم. صدای تکون خوردن اسلحه هاشون رو، وقتی همه همزمان به روم نشونه رفتن. ومن... انگار تقدیرم رو پذیرف...