Larrystylinson
133 stories
Philophobia •[L.S]•[completed] by _suspsychomat
_suspsychomat
  • WpView
    Reads 3,786
  • WpVote
    Votes 501
  • WpPart
    Parts 11
•کامل شده• •روح من دنبال راه فراری از منه . مغز من به حرفام گوش نمیده میخواد حرفش با فکر کردن به تو تموم شه . قلبم نمیخواد برای چیزی بتپه اما میخواد برای تویی زندگی کنه که مردی و رفتی .
Make You Mad [Persian Translation] by niallgirlydream
niallgirlydream
  • WpView
    Reads 43,620
  • WpVote
    Votes 7,766
  • WpPart
    Parts 52
"‌عصبانیش کن! " ‌All Right Reserve To @louissmolbean
Forever in your memory | L.S - AU by Marry____
Marry____
  • WpView
    Reads 93,246
  • WpVote
    Votes 13,520
  • WpPart
    Parts 30
' همیشه در خاطر تو ' " و همینه ، عشق همینه . در عین پیچیدگی به سادگی گفتن یک جمله ی صادقانست " هر چیزی که مال منه مال توعه تا برای خودت بکنیش " نویسنده : ____Marry@ - فن فیکشن لری استایلینسون - کامل شده آغاز : تابستان ۱۳۹۶ پایان : بهار ۱۳۹۷
Rules of the moon by Nargesndydyrhhd
Nargesndydyrhhd
  • WpView
    Reads 95
  • WpVote
    Votes 27
  • WpPart
    Parts 4
قوانین ماه بود که باعث شد یک شب بخوابه و تو دنیای دیگه ای بیدار بشه . قوانین ماه بود که باعث شد . ایده از گی سندروم ~ larry ziam
MEMORIES by Harrytomlinson_ha
Harrytomlinson_ha
  • WpView
    Reads 386
  • WpVote
    Votes 40
  • WpPart
    Parts 6
:دوستش داری؟ اشکی از چشماش سرازیر شد... :"این درست نیست...ولی اون زندگیه منه". . . . های گایز امیدوارم این داستان رو دوست داشته باشید. S-
TRIPLE S (StylesTriplets+Louis ) by Zara23M
Zara23M
  • WpView
    Reads 157,480
  • WpVote
    Votes 17,805
  • WpPart
    Parts 35
Omega Louis Alpha Edward, Harry & Marcel styles Best rank: #1 in هری #1 in استایلز
• 𝙖 𝙈𝙤𝙙𝙚𝙡 𝘼𝙣𝙙 𝙖 𝙁𝙖𝙣 • [𝙇.𝙎] by eris_e0
eris_e0
  • WpView
    Reads 20,106
  • WpVote
    Votes 4,292
  • WpPart
    Parts 104
لویی چند شب قبل از تولدش تصمیم میگیره که به خانوادش بگه که گی. بالاخره اونها پدر و مادرش هستن و ازش حمایت میکنن. اما وقتی اونو از خونه بیرون انداختن لویی تازه فهمید چه اتفاقی افتاده؟ هری همون شب فقط میخواست یه پیاده روی بی سر و صدا تو خیابون داشته باشه بدون اینکه مردم دورش جمع بشن اما وقتی میبینه پسری رو از خونه پرت میکنن بیرون چیکار میکنه؟ ~~~~~~ "اولین بوسه تون کجا و کی بود؟" "فکر کنم تو هتل...شب سال نو." هری سرش رو تکون داد "آره، وقتی سعی میکردی ازم فرار کنی." لویی سرخ شد و اروم به بازوش زد . "ما پنج، تقریباً شیش ماهه با هم قرار میذاریم؟" ~~~~~~ لویی یه پسر خجالتی و ساکت هری یه یوتیوبر و مدل مشهور ~~~~~~ نویسنده اصلی whatsuphello1@ [translated] [Larry , ziam] [𝗛𝗮𝗽𝗽𝘆 𝗲𝗻𝗱]
Blue Ice. by XBlueShineX
XBlueShineX
  • WpView
    Reads 50,974
  • WpVote
    Votes 6,643
  • WpPart
    Parts 25
هری خیره توی چشم‌هاش غرید: -‌ هرگز به من دست نزن. نمی‌خوام ببینمت! لویی با صدای خفه‌ای گفت: -‌ من..من نمی‌فهمم... به دیوار تکیه زد تا سقوط نکنه و خودش رو در آغوش گرفت. تنش یخ بسته بود. -‌ چی رو نمی‌فهمی؟ نمی‌خوامت! . . . *Persian Translation *Original Story By: @purpledandeli0n
The pregnant lou(larry stylinson) by saba_stylinson
saba_stylinson
  • WpView
    Reads 105,283
  • WpVote
    Votes 9,509
  • WpPart
    Parts 34
[ completed ] (لويى يه بچه مثبت به تمام معنا هستش) سلام اسم من لويى تاملينسون هستم حتى شک دارم که فاميليم اين باشه 18 سالمه و تا چند ماه پيش تو پرورشگاه لندن بودم ولى چون به سن قانونى رسيدم ديگه اونجا نموندم الان تو زير زمين ساختمونى که ٣ واحد بيشتر نداره زندگى و کار ميکنم و تغرييبا دو ساعت تا لندن فاصله داره حقوق زياد نميگيرم چون اين اين سه خانواده وضشون جالب نيست ولى من مشکلى ندارم چون يه جا براى خوابيدن دارم :) ...... (هرى يه منفى بين به تمام معناست زياد نميتونه سالم فکر کنه و زود عصبى ميشه) سلام اسمه من هرى استايلزه 20 سالمه پسره دور دونه مامان و بابام که يکى از ثروتمند ترين هاى لندنن که هرچى بخوام همون لحظه برام براوردش ميکنن ماشين ها ،خونه ها، خدمت کارايى که ٢۴ ساعته اطرافه منن ولى من از اين زندگى خسته که نه ولى يه جورايى تکرارى شده .
Unbelievers (L.S) by MahlaStylinson
MahlaStylinson
  • WpView
    Reads 24,633
  • WpVote
    Votes 5,103
  • WpPart
    Parts 24
لویی داره اخرین سال از کالج رو میگذرونه و قصد داره امسال رو به بهترین شکل ممکن تموم کنه. ولی اون علاوه بر یه جفت کفش ورزشیش، ذهن پر از تیکه و طعنه ش و دوست صمیمی دلقکش، یه خانواده پیچیده، یه آینده نا معلوم و از همه بدتر یه دشمن فنا ناپذیر داره که زندگیش و جهنم کردن. البته اینکه یه جایی تبدیل به دشمن های 'با منفعت' بشن، توی برنامه ش نبود. یا جایی که لویی و هری به هیچ وجه دوست همدیگه نیستن، و فوتبال همه زندگی شونه. [ this is not my story. all the rights to -isthatyoularry- on ao3 ] Warnings : - smut