[پارت گذاری سریع] تو قرار بود بری سربازی بکهیون، قرار نبود عاشق شی..قرار بود برگردی تا وارثم باشی، قرار نبود از ارث محروم شی، پسر من.. قرار نبود دیدن دوبارت برام یه ارزوی دور باشه.. قرار نبود °●●●° -اون از منه..اون ممنوعه ی منه.. من برای اون یعنی خطر.. یعنی تابو.. خواستم فراموشش کنم نشد.. رشد کرد و ریشه زد.. حالا اون ریشه ی منه.. Genre:Dram.comedy.Romance.Angst.smut(happy end) +18 🥂Couple:Chanbaek.Hunhan 🍺Status:on going.. 🥂Writer: #MiRa Channel: @Mira_fiction

⚜completed ⚜Write by:Nana.pink(Main),park.devil ⚜Couple's: chanbaek {main} ⚜Hunhan,kaisoo ⚜Gener: futuristic,action ⚜,mystery,romance ⚜comedy,full smut🔞 ○ ●start: 20 December"2022 ○finished: 12 March 2023 °•°•°•°●°•°•°•° در دنیای مدرن قهرمانها به مامور های مخفی شناخته می‌شدن. مامور هایی که از پس هر کاری برمیان. و یکی از بهترین سازمان های عملیاتی دنیا که در تمام نقاط کشور فعالیت داشت سازمان چارلی بود. چارلی فرشته های توانمندی رو آموزش میداد تا مردم رو از خطر و اشوب نجات بدن. فرشته هایی که برای مردم نقش کلیدی برای رسیدن به خوشبختی بودن. اما فرشته بودن به این معنا نیست که بهشتی باشی،به این معنا نیست که گذشته و زندگی زیبایی داشته باشی..نه، اون شخص فرشته ایی بود از جنس تاریکی،فرشته ایی که در گذشته خودش گیر کرده بود و دنبال راهی برای انتقام بود. °•°•°•°●°•°•°• ♡زمانی که دوستی می تواند آغاز عشق باشد♡ داستان زندگی پر هیجان مامور های جذاب,نترس,شجاع و دلیر ما... زندگی عاشقانه و نگاه هانی اغوا گرانه... زندگی خطر ناک و کابوس های ترسناک... سرگذشت زیبا و پایانی تلخ... واقعا اخرش قراره چه اتفاقی بیفته؟ °•°•°•°●°•°•°• ⚠️لطفا قبل از خوندن این فیکشن،قانون رده سنی رو در نظر بگیرید!! °•°•°•°●°•°•°•° یک داستان پر از هیجان و صحنه های به‌شدت رمانتیک🔞🤫

Name:My daddy Ganre:Comedy,smut,fluff,M'preg,melodrama Somery: +لوهان سونبه نیم کجاست؟ _دکتر جراح بخش قلب؟ -اره با دوست دخترش رفته پاتیناژ +دوست دخترش؟!؟ _اون دوست دختر داره؟!؟ -نه بابا یه دختر شیرین زبون سه ساله داره اون معروفه به دوست دخترش خیلی نازن.. _ازدواج کرده؟! -نه دوست پسرش.... زمان اپ: هفته ای یبار ولی نامنظم تاجایی که بتونم خودمو میرسونم Couple:hunhan,kaisoo,chanbeak By: Kristian King For now ongoing:)

✮آمالتیا✮ بکهیون پسر ۲۱ ساله‌ای که از بچگیش به عنوان فرزند طرد شده‌ی خانواده زندگی کرده بدون اینکه هیچ وقت دلیلش رو بدونه...یعنی برادرش سهون که از افسردگی و وضعیت جسمی نه چندان خوب بکهیون خبر داره میتونه کمکش کنه تا با کمک پارک چانیول روانشناس به زندگیش امیدوار تر بشه و دلیل این زندگی ناعادلانه‌ رو بفهمه؟ ✮~ Couple: Chanbaek,Hunhan ✮~ Genre: Angst, Romance,Drama, Psychology, +18 ✮~ Writer: HonyMoon

فعلا اپ نمیشه اسم فیک:ایدول کاپل:هونهان و چانبک و کایسو و کریسهو و تائلی و شیوچن ژانر:طنز، مدرسه ای،عاشقانه، غمگین کمی +۱۸😈 خلاصه :لوهان پسر چینی کوچیکه که عاشق بازیگر کوچیک به نام سهون میشه یک رو تصمیم میگره به سهون نامه بده و عشقی که بهش داره رو اعتراف کنه چی میشه سهون جواب نامه لوهان رو بده؟چی میشه یه روز تو کره همو ببینن؟ نکته:این داستان رو هم یه کوچولو از سریال همسایه بغلی اکسو برداشتم هم از زندگی واقعی اکسو پس واسه همین یه جاهاییش براتون اشنا میشه گفتم در جریان باشید

ژانر:اسمات رمنس انگست کاپل:چانبک. هونهان و کایسو خلاصه: زندگی از نو ساخته شده پسر بچه ای دبیرستانی که بدون مشکلات و با فراموشی گذشته زندگی میکنه...با ورود فرد جدیدی به زندگیش اتفاقات شیرین و اولینهای زیادی و تجربه میکنه..ایا ای اولینها اتفاقات خوبی رو رقم میزنن؟. گذشته فراموش شده گریبانگیر بکهیون قصه میشه ؟

◾کاپل: هونهان ~ چانبک ~ کایسو ◾ژانر: روزمره - درام - رمنس ◾نویسنده: 𝐻𝑜𝑝𝑒 ▪️کمک کردن خوبه، اینکه نذاری اطرافیانت خیس بشن و چتر بالای سرشون بگیری مهربونیت رو می‌رسونه. اما چتر شدن برای کسی که از چتر متنفره چطور...؟ خورشیدی که می‌سوزونتت حتی وقتی زیر بارون خیس میشه و فریاد میزنه: "خورشید نیازی به چتر نداره." تا کجا میتونی کسی که حس انسان‌دوستانه‌ت رو احمقانه می‌بینه و رفتارت حالش رو بهم می‌زنه درک کنی و متقابلا ازش متتفر نشی؟

🖤کاپل: هونهان 🖤ژانر: درام، اسمات، رمنس، ددی کینک تو مثل درخشش خورشید گرمی مثل شکر خیلی شیرینی تو مثل خودت هستی و بخاطر همینه که من دوست دارم! ‼️ این فن فیک همش نوشته خودمه، لطفا این فیک رو هیچ جای دیگه اپلود نکنید‼️ #3 sehun 🥉 #14 hunhan 🏅

موضوع راجب یه گروه جنگجو و مبارزه که با موجودات فراطبیعی و که سرزمینشون رو (هفت قلمرو) تحدید می‌کنند می جنگند، هر کدوم از جنگجو ها یه قدرت فراطبیعی دارند (همون قدرت خودشون تو اکسو... کمو بیشی هم من اضافه کردم) اول داستان درمورد چگونگی تشکیلش و ارتباط شخصیت ها باهمدیگه است، اما بعدش که گروه شکل میگیره، با هم با موجودات افسانه ای مبارزه می کنند و اتفاقات جالب و هیجان انگیزی رخ میده. ♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️♠️ بکهیون پشت در ایستاد و منتظر دستور بود، برای یکبار دیگه خودش رو توی آینه نگاه کرد، گریمش ملایم و برای زیبا تر کردنش کافی بود، لباس حریر نازکش که تا روی رونهای لختش رو میپوشند مرتب کرد. همه ی دخترای فاحشه خونه بهش یاد داده بودند چطور باید یه مرد رو راضی نگه داره ولی هیچوقت به طور عملی انجام نداده بودش و جالب بود که الان استرسی نداشت و انگار میخواست کاری رو انجام بده که توی زندگیش تبدیل به روتین شده. با اجازه ورودی که ارباب جوان بهش داد، خدمتکار درو باز کرد و بکهیون بدون اینکه سرش رو بالا بگیره، بطور خودکار باقدم هایی نرم و سبک که ناز و عشوه ازش می‌بارید وارد اتاق شد. چانیول به محض ورودش، اونو شناخت و با نیشخند گفت _خب خب خب...انگار کادوی مامانم ، تویی؟... فانتزی، ماجراجوئ