Favorite ♡
5 stories
GRAY خاکستری (ییژان) by sean0305
sean0305
  • WpView
    Reads 23,506
  • WpVote
    Votes 5,304
  • WpPart
    Parts 39
داستان آشنایی ییبو با جوانی به نام ژان که گذشته ای نا معلوم دارد وسرنوشت بازی دیگری برای آنها در . .نظر گرفته است. روایت دیگری از آنتیمد ❖نویسنده: @suzilv ❖ این داستان کاملا ساختگی است. هیچ کدام از اتفاقات موجود در این داستان واقعی نیست. این کاملاً مبتنی بر تخیل نویسنده می باشد. نویسنده قصد ندارد به احساسات کسی آسیب برساند. فقط در صورت علاقه به مطالعه آن بپردازید. لطفا هیچ بحث و گفتگوی غیرضروری ایجاد نکنید.❖
Don't Smoke | سـیـگـار نـکـشـ by zhra_m
zhra_m
  • WpView
    Reads 4,166
  • WpVote
    Votes 498
  • WpPart
    Parts 4
❀ مولتی‌شات کامل⁴ ᝰ سیگار نکش ❀ ژانر ᝰ غمگین . روانشناسی . عاشقانه . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗠𝗨𝗟𝗧𝗜𝗦𝗛𝗢𝗧 ᝰ Full⁴ ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘 ᝰ angst , psychology , romance , Smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" _____________________________ _میشه انقد نکشی؟ با چشمان بسته سر تکان داد و "هوم" کش‌داری گفت. _ییبو! آن صدای پر از سرزنش، باعث شد تا پلک‌هایش را از هم فاصله دهد. کمی مکث کرد و خیره در چشمان سرخ از خستگی جان دود سیگار را بیرون فرستاد. _اگه نکشم برمی‌گردی؟ نفس عمیقی کشید و به تقلید از او زمزمه کرد:‌ نه. _پس می‌کشم. جان خندید و با لحن هشداردهنده‌ای کلمات را به بیرون از لب‌هایش هدایت کرد: زیادی سرتقی. _برگرد و کاری کن سرتق نباشم. درحالی که روی شکم می‌خوابید گفت و جان از پشت دوربین به بدن لاغر اما زیادی زیبای روبه‌رویش خیره شد. _هنوز یک سال و پنج ماه و دو روز مونده. از قصد گوشه‌ی لباسش را بالا داد و سیگار را گوشه‌ی لبش چرخاند. _پس به اندازه‌ی یک سال و پنج ماه و دو روز می‌کشم. وقتی برگشتی جلوم رو بگیر.
Taboo Breaker | تـابـوشـکـنـ by zhra_m
zhra_m
  • WpView
    Reads 24,871
  • WpVote
    Votes 4,985
  • WpPart
    Parts 47
❀ فیکشن درحال آپ ᝰ تابوشکن -پایان فصل اول- ❀ ژانر ᝰ اجتماعی . عاشقانه . غمگین . اسمات ❀ تایپ-کاپل ᝰ ورس-ییجان ❀ نویسنده ᝰ زهرا.م "شی‌بو" ❥𝗙𝗜𝗖𝗧𝗜𝗢𝗡 𝗨𝗣 ᝰ هفتگی ❥𝗚𝗘𝗡𝗥𝗘ᝰ social , romance , angst ,smut ❥𝗧.𝗖 ᝰ Lsfy , Yizhan ❥𝗪𝗥𝗜𝗧𝗘𝗥 ᝰ zhra.m "XiBo" _____________________________ _اولش قلبت می‌سوزه. _بعد که می‌خوای باور کنی تغییر کردی و زندگیت با قدیم‌ندیما فرق داره، حس می‌کنی یه تیکه سنگ نشسته تو گلوت و هرجورم تلاش کنی بره پایین، بازم همون‌جا می‌مونه. _چند روز که نبینیش، بدنت شکل آدمای معتاد درد میگیره. خودت خبر نداری چقدر وابسته‌ی طرف شدی ولی مغز ناسپاست خوب خبر داره که درگیر چه بلایی شده. دلت می‌خواد سرت رو بذاری رو چپ و راست شونه‌هاش، مثل سگی که دنبال غذاست بو بکشی، ان‌قدر بو بکشی تا بلکه بعد از مدت‌ها آروم نبودن، اَمون بگیری. _وقتی بغلش کنی آروم میشی. بغض می‌کنی اما این‌بار از بدبختی نیست شوکولات، بغض می‌کنی چون می‌دونی اگه حالا داریش، شاید فردا نباشه و باید از تک‌تک ثانیه‌هایی که افتاده تو بغلت، استفاده کنی. هی عطرش رو نفس می‌کشی. هی می‌خوای شکل آدمیزاد رفتار کنی اما نمیشه. هرچی که به لحظه‌ی دور شدنش نزدیک میشی، بغضه هم جاش رو تو تَه‌مَه‌های گلوت خوش‌تر می‌کنه. مقابل نگاه مرد، خم شد و گلدان را در جا
⊱Wtf?!I Fall In Love With A Bunny?!࿐💯 by silvereyes_moonstone
silvereyes_moonstone
  • WpView
    Reads 185,942
  • WpVote
    Votes 25,621
  • WpPart
    Parts 20
《کامل شده》 تهیونگ هیچوقت فکر نمیکرد کارما اینقدر بِچ باشه که بخواد با فرستادن یه خرگوش انسان نما توی زندگیِ کوفتیش عذابش بده...اما اون اشتباه کرد اشتباهِ بزرگِ دست کم گرفتن کارما....! ▪به مناسبت تولد کوکی! ¤Couple: TAEkook ¤Genre: fantasy , comedy , fluf , romance
 OK (Completed) by mirror_77
mirror_77
  • WpView
    Reads 65,644
  • WpVote
    Votes 15,969
  • WpPart
    Parts 60
داستان یه امگا که به خاطر اشتباه و اجبار خانواده ی آلفای مورد علاقش همه فکر می کنن که کشته شده! امگا خودشو از خانوادش و آلفاش دور می کنه که بعد از چند سال برگرده و ازش انتقام بگیره... چون آلفا بهش گفته بود من نمی تونم تو رو جفت خودم بدونم چون تو نمی تونی بچه دار بشی! اما امگا با این حجم از غم یه شاه شد...شاه امگا ها! Omega King (OK) داستان امگایی که پادشاه شد... داستانی متفاوت... از اینکه خودت باشی خجالت نکش... در آن صورت قول سرزمینی را به تو خواهم داد که کسی تو را کمتر از یک پادشاه نخواهد شناخت. از یک مادر امگا به پسرش❤️ . . . . . ژانر: امگاورس، درام، عاشقانه، خانواده،اسمات شروع: ۳ تیر ۱۴۰۰ پایان: ۱۴ مهر ۱۴۰۰