STRANGER | بیگانه
بیگانه زمانی که قلم به بازی گرفته بشه، از منطقی سخت احساسی عجیب متولد میشه. -شنیده بودم دیدگاه پوچ گرایانت و زندگی بدون ذره ای جاه طلبی بالاخره به زانو درت آورده کیم.اینطور نیست؟ +همیشه نیاز هام ختم میشد به بالکن اتاقم.فندکم رو برمیداشتم و زیر سیگارم میگرفتم و یک روز میگذشت.اما حالا فقط تو میدونی دوست دارم چطور شب...