1d
32 stories
My legacy by wildqueen5
wildqueen5
  • WpView
    Reads 1,751
  • WpVote
    Votes 250
  • WpPart
    Parts 20
سرهنگ مقرراتی که بزرگترین پرونده سِری کشور به دستش میرسد و مجبور به همکاری با گروهی بی تجربه میشود پنج میراثی که باید برگردانده شوند رازهایی که فاش میشوند... معماهایی که حل میشوند... حسهایی که سرکوب میشوند... ولمسهایی که فراموش نمیشوند... ______________ -ولف پشت سرت... به پاشنه ی پا چرخیدم...خم شدم و با میله ای که دستم بود به زانوی فرد سیاهپوشی که حالا روبه روم بود ضربه زدم...به پشت به زمین افتاد پامو روی مچش فشردم و سریع اسلحشو از دستش کشیدم و به سرش شلیک کردم... genre:action,mystery,adventure, romance,smut Zouis top این بوک راحت در مورد روابط صحبت شده پس اگه دوس ندارین نخونین...🔞 #1zayntop🥇 #1louistop🥇
paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED] by MaedehMousavi1
MaedehMousavi1
  • WpView
    Reads 32,480
  • WpVote
    Votes 6,502
  • WpPart
    Parts 33
"خيلي آشفته اي، بذار درستت كنم" -چي رو ميخواي نقاشی كني؟ +تورو ترجمه فف paint اثر @boytoys کاور از دوست خوبم نازنین @nazanin_0 که چیزای بی نظیری مینویسه و خیلی ازش ممنونم گایز این اولین تجربه ی منه و امیدوارم دوسش داشته باشین💜 هر نقد و پیشنهادی رو هم بیاین بگین 😉 اینستا maedeh___mousavi_ تلگرام masamoho فف همزمان تو چنل zeeyuum در تلگرام هم آپ میشه
The Wedding Date [ Persian Translation ] by themaniro
themaniro
  • WpView
    Reads 56,943
  • WpVote
    Votes 10,544
  • WpPart
    Parts 33
• زین توی فروشگاه والمارت کار میکنه. اون دوست پسر نداره و خیلی وقته که به یه قرار نرفته. مامانش همیشه دنبال یه پارتنر برای اونه و حالا هم که برادرش میخواد ازدواج کنه، فشار از طرف اون بیشتر شده. زین میخواد که یک نفر رو پیدا کنه، ولی با درنظر گرفتن اتفاقاتی که در گذشته براش افتاده یکم سخته. اون مجبور میشه با کسی که مامانش انتخاب کرده به یه قرار بره. اون شب یه اتفاقی می افته. اتفاقی که باعث میشه لیام پین رو استخدام کنه تا به عنوان قرار در عروسی برادرش حضور داشته باشه. چیزی که در نهایت، تبدیل به بهترین تصمیمی میشه که تا حالا توی عمرش گرفته. • [ ترجمه فارسی ] [کمپلتد]
OAKLAND [Z.M] by callme_draven
callme_draven
  • WpView
    Reads 1,270
  • WpVote
    Votes 314
  • WpPart
    Parts 6
What are you running from?Yourself? Oh boy, you cant hide from who you are! Or maybe your past? But we all know, it will hunt you, and it will catch you anyway... Cover: callme.ldraven
The manager [L.S/Z.M] by _mahdisi___
_mahdisi___
  • WpView
    Reads 26,412
  • WpVote
    Votes 2,331
  • WpPart
    Parts 13
همه چيز از يه تصادف شروع شد ! هري پسريه ك توي منجلاب بدبختي دست و پا ميزنه ك روزي از روز ها شانس در خونشو به صدا در مياره...! اصلا شانس چيه؟ يه جفت چشم ابي؟ هشدار: بي دي اس ام زيام / لي تاپ( دام) لو تاپ( دام)
Never Again [Ziam] by mahi_hs
mahi_hs
  • WpView
    Reads 256,862
  • WpVote
    Votes 27,762
  • WpPart
    Parts 73
- when ? - I don't know - maybe later ? -No, never again ------------- - didn't you say never again? - No , not gonna lose you again - but no , never again! **** -کی ؟ - نمیدونم - شاید بعدا ؟ - نه ، هیچوقت دیگه ---------- - مگه نگفتی هیچوقت دیگه ؟ - نه دیگه از دستت نمیدم - اما نه ، هیچوقت دیگه .
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED by mayda_fanfic
mayda_fanfic
  • WpView
    Reads 359,353
  • WpVote
    Votes 59,368
  • WpPart
    Parts 79
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETED by mayda_fanfic
mayda_fanfic
  • WpView
    Reads 396,812
  • WpVote
    Votes 44,436
  • WpPart
    Parts 84
Highest ranking : #1 in fanfiction +بیا نور ها رو روشن کن اینجا خیلی تاریکه -نترس بپر +تاریکه -نترس نورت میشم بپر +بپرم اونجایی تا منو بگیری? -درست همینجام همیشه
12 (l.s)(z.m) -Complete- by toovic
toovic
  • WpView
    Reads 249,377
  • WpVote
    Votes 44,177
  • WpPart
    Parts 58
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو داشت ؟؟ ........ نگاهمو به چشمای یخیش دوختم. تیله های بی روح آبیش نه تنها کمکی به کمتر شدن لرز بدنم نمیکرد بلکه حس میکردم مثل سیاه چاله روحمو سمت خودش میکشید. دستشو اروم بالا اورد و روی فکم گذاشت و از سرمای غیر عادی دستش صورتم مور مور شد. آروم سرمو سمت راست برگردوند. با دیدن بازتاب خودم توی آینه نفسم برید آخه...‌ فقط.... من..... توی آینه معلوم بودم. ⚠️هنگام خوندن فف نخ و سوزن همرایتان باشد.....خطر پاره شدن(از خنده) پارت های اولیه در دست تعمیر میباشد🛂
EXPERIMENT (L.s) by story_1d_larry
story_1d_larry
  • WpView
    Reads 325,746
  • WpVote
    Votes 45,516
  • WpPart
    Parts 75
تنها گذاشتن فقط کاره یک انسان است.....اما من که انسان نیستم.....پس اینو تا آخرین روزی که نفس میکشی با خودت تکرار کن " من هیچ وقت تنهات نمیزارم". Finished✅✅ _________________ #experiment1#