Sad.
8 stories
4:48 [Ziam Mayne Version - Completed] by lZaynMalikl
lZaynMalikl
  • WpView
    Reads 4,181
  • WpVote
    Votes 1,099
  • WpPart
    Parts 9
هی، هیچی نگو. نترس، ساعت '4:48 صبحه، از لحاظ روانشناسی این ساعت، ساعت مرگه. اما تو الان نمی‌میری. مرگت 12 ساعت دیگه است. اسم من زیروعه. اومدم که نذارم بمیری. -Hello I'm Zero. مترجم : Liammalik- & lZaynMalikl-
مکالمات غم زده~[LS] by LostLarryChild28
LostLarryChild28
  • WpView
    Reads 38,922
  • WpVote
    Votes 9,264
  • WpPart
    Parts 44
هری افسردست و لویی تلاش میکنه تا سرحالش کنه. Highest ranking: #1 in short story
Hanahaki[L.S] by mansurepotter
mansurepotter
  • WpView
    Reads 10,480
  • WpVote
    Votes 3,139
  • WpPart
    Parts 18
مثل زخم، مثل درد، مثل ماه نصفه و نیمه. [Completed]
نمکپاش. by vampire_sh17
vampire_sh17
  • WpView
    Reads 1,121
  • WpVote
    Votes 187
  • WpPart
    Parts 1
«آه از سوختن زخم نمک پاش مکن ناله را تا نفسی هست چونی فاش مکن.»
Forget! |L.S| by Tarane28
Tarane28
  • WpView
    Reads 7,143
  • WpVote
    Votes 1,331
  • WpPart
    Parts 4
جایی که لویی یه کارگر با حقوق پایینه، اما نمی‌ذاره که درآمد ماهیانه ی کمش جلوی اون رو برای خریدن کاپ کیک های گرون قیمت مورد علاقه ی هری بگیره. ________ -پس یادم تو را فراموش. .Larry Stylinson.
The Lost Man.  by vampire_sh17
vampire_sh17
  • WpView
    Reads 7,267
  • WpVote
    Votes 1,513
  • WpPart
    Parts 13
عمو، الگوي برادر زاده بود.
Take Me To Church [L.S](Persian Translation) by PersianGayVodka
PersianGayVodka
  • WpView
    Reads 22,858
  • WpVote
    Votes 4,415
  • WpPart
    Parts 10
[Completed] شيطان واقعيه و اون يه مرد كوچك قرمز با شاخ و دم نيست. Larry Stylinson Short Story. Written by: @Louish Translated by: @Vampire_sh17
•Fading• [L.S]  by SeTaRe4
SeTaRe4
  • WpView
    Reads 221,344
  • WpVote
    Votes 31,847
  • WpPart
    Parts 48
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای بلند و لبخندی که چال‌ گونه‌هاش رو به نمایش میزاره قبول میکنه که مدل لویی بشه، لویی میفهمه که تازه زیبایی رو پیدا کرده. هری فکر میکنه لویی فقط به کسی نیاز داره که بهش ثابت کنه چقدر زیباست. °Persian Translation°