SHAMIN_HORAN's Reading List
23 stories
Slave Of The Darkness by sarehkz
sarehkz
  • WpView
    Reads 108,350
  • WpVote
    Votes 10,260
  • WpPart
    Parts 57
من بهش یه بوسه روی گونه دادم قبل اینکه به گوشش برگردم. من شاهرگی که بهش نیاز داشتم رو دیدم. با بوسیدن پوست ظریفش آمادش کردم برای کاری که قرار بود انجام بشه. دندون های نیشم از همیشه تیز تر بودن. آماده برای دریدن! من دندون هام رو توی شاهرگش فرو بردم و دو سوراخ روی گردنش به جا گذاشتم.. بقل گوشم نفس نفس میزد.. خون خیلی سریع دهنمو پر کرد..مایعی گرم و لذیذ که از گلوم پایین میرفت.. اون از درد شروع کرد به بی طاقتی کردن.. ولی لبامو به هیچ عنوان از تنش جدا نکردم .. تا به حال چیزی مثل این رو نچشیده بودم.. داشتم مثل یه حیوون غرش میکردم.. غریضه ام داشت دیوونه میشد.ولی اهمیت ندادم..این چیزیه که هستم!
Captive by TheSaYeH
TheSaYeH
  • WpView
    Reads 314
  • WpVote
    Votes 45
  • WpPart
    Parts 1
-ميزارى حرفمو تموم كنم يا نه؟ -باشه باشه يكى از اون لبخند هايى كه چالش معلوم ميشه رو بهم زد -كاش زودتر باهات اشنا ميشدم همينگنز اون سرمو بوسيد و اروم زمزمه كرد -منم هميشه به اين فكر ميكنم اون دوباره ولى با صداى بلندترى تكرار كرد - هميشه
sex academy (persian translation) by hs_fanfiction
hs_fanfiction
  • WpView
    Reads 39,249
  • WpVote
    Votes 2,231
  • WpPart
    Parts 6
اکادمی وُرتینگتون؛یکی از با اعتبار ترین اکادمی در کل انگلستان. خب این همچنین ب اکادمی سکس هم معروفه چون وقتی یه بار وارد شدین باید سکس داشته باشین ...با یه دانش اموز بزرگتر ، دانش اموز کوچیک تر یا حتی یه معلم. یه بار کساندرا رز ءِ زیبا و پاک وارد راهرو میشه دخترا پسرا و حتی معلما ازش ازش خوششون میاد ... خب،از پاکیش... (از پاکیش خوششون میاد) داسان ترجمه شده س ایدی نویسنده اصلی @hemmingsbvtch
Bad boy《N.H》 by sayel2131
sayel2131
  • WpView
    Reads 14,275
  • WpVote
    Votes 1,265
  • WpPart
    Parts 29
تو قلبم رو لمس کردی و اون تمام نقشه های منو تغییر داد
Poison(Zayn Malik)+18 by Dana_ab
Dana_ab
  • WpView
    Reads 12,794
  • WpVote
    Votes 1,637
  • WpPart
    Parts 13
یه نفس عمیق می کشم معامله رو قبول می کنم بهم گفت "آروم بگیر...اگه بخوای بازی در بیاری، با زندگیت بازی کردی... این تفنگو بگیر و تا 3 بشمار" حرکاتم آروم شده و عرق از سر رو صورتم می ریزه دیگه وقتی برای فکر کردن ندارم، نوبت منه که برم و حالا میتونم ببینم که قلبم به طپش افتاده حتی میتونم ضربانش رو از رو سینم حس کنم آره ترسیدم ولی بی خیال نمیشم آره میدونم این تستی هست که باید پاسش کنم پس تنها کاری که مونده اینه که ماشه رو بکشم "دعای آخرتو بخون" بهم گفت "چشاتو ببند، کمکت می کنه" و اون موقع بود که فکرای پریشون وارد ذهنم شد اینکه اون پیشمه یعنی هیچوقت گم نشده بود Dana