CB favs
6 stories
My Love Is VENGEANCE 🌌 [#1: Smothered Mate] by PnyFanfic
PnyFanfic
  • WpView
    Reads 62,928
  • WpVote
    Votes 11,532
  • WpPart
    Parts 44
♟"هیچکس قابل اعتماد نیست،هرکسی می‌تونه خیانت کنه!"♟ زندگی برای پارک چانیول یه صفحه ی شطرنجه. ادمای اطرافش رو مثل مهره های شطرنج میبینه و هرطور ک دلش بخواد اونارو حرکت میده. به این فکر کن ک میخوای چه مهره ای باشی؟ ~~~~~~~ ● عشقِ من انتقامه! ● فصل اول: ماتِ اسموزر♟ 🏳️‍🌈ژانر: روانشناسی، جنایی، اکشن، فانتزی(تخیلی)، معمایی و رازآلود. 👬کاپل: چانبک، هونهان 🌻نویسنده: AthenAtype پ.ن:خط داستانی این فیک در ابتدا ریتم آرومی داره ولی کم کم همراه با رشدِ کاراکترها فضا وارد ژانر جنایی و هیجان انگیز میشه.‌..امیدوارم ازش لذت ببرید😊
Perfect Red by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 12,119
  • WpVote
    Votes 3,346
  • WpPart
    Parts 16
"توی ماشینت میشینی و یک لیوان قهوه‌ی سرد به دستت میدن. حکم‌ت رو طوری توی دریا میندازن که لحظه‌ای با خودت فکر نکنی این کوفتی شاید چیز ارزشمندی باشه. مسئولین اسکله هرگز چشم دیدنت رو ندارن. عذاب وجدان به گردنشون چنگ میزنه. چون شاید دو هفته بعد از رفتنت، شایعاتی از شهرک‌ها بهشون میرسه. با هم پچ پچ میکنن؛ اوه، رفیق، فلانی رو یادته؟ همون که موهای کوتاه روشن داشت؟ یک گالن خون شده. یا یک بسته گوشت متحرک شده. این‌ها اسم‌هاییه که میذارن. ما میگیم: منبع. نیروی کار. اون‌ها میگن: گالن خون. بسته‌ی گوشت. و من صادقم، توصیف اون‌ها دقیق‌‌تره. توصیفِ لعنتی اون‌ها حقیقتا خیلی خیلی دقیق‌تره." [CHANBAEK] [Dystopia × Angst] هشدار محتوا: خودآزاری/ توهم/ خون/ حیوان‌آزاری
Messiah River by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 62,171
  • WpVote
    Votes 15,322
  • WpPart
    Parts 51
"هرگاه دو انسان به همجنسگرایی روی بیاورند، هر دوی آن‌ها باید به کام مرگ کشیده‌شوند، برای گناه بزرگی که انجام داده‌اند!" [کتاب مقدس - لاویان - ۲۰:۱۳] شهرک متوسط‌نشین و گمنامی در گانگ‌وون، یک شب عادی از تعطیلات زمستانه با پیدا شدن جسدهایی توی رودخانه‌ی حاشیه‌ی جاده از آرامش همیشگی‌اش خارج شد. اجساد کودکان ناشناسِ شش تا ده ساله، آرام و بدون درد؛ که با نظم و به‌ترتیب در نقاط مختلف رودخانه فرستاده شده‌اند. [CHANBAEK × KAIHUN] [Crime × Angst]
Gone With The Sea by vievhen
vievhen
  • WpView
    Reads 78,803
  • WpVote
    Votes 19,453
  • WpPart
    Parts 21
بابام یه ماهی فروش بود که بوی گند لباسش اجازه نمیداد شب ها تن برهنه مادرم رو در آغوش بکشه،یا بوسه خوش آمد من رو برای بعد از کار داشته باشه. این شد که یه روز وقتی پدرم احساس کرد به اندازه کافی برای «داشتن » بزرگ شدم دستشو رو شونه هام گذاشت و زمزمه کرد "نقاش شو پسرم، و تن برهنه اون کسی که دوسش داری رو ثبت کن ،ماهی فروش ها حق عاشق شدن ندارند" اما من دیدمش،یه جایی میون جسد هزاران ماهی. (چانبک)
Don't Push The 26 Unit  by vievhen
vievhen
  • WpView
    Reads 73,350
  • WpVote
    Votes 16,281
  • WpPart
    Parts 39
«تو واحد بیست و شیش یه نویسنده دیوونه زندگی میکنه،میگن تمام قتل هایی که نوشته به فاصله یک ماه به واقعیت پیوسته. آخرین داستانش هم راجب قتلی که خودش مرتکب میشه،پسر باریستایی رو که اسمش بکهیون به قتل میرسونه.عذر میخوام اسمتون؟» «بکهیون.بیون بکهیون.» «خوشبختم آقای بیون!لطفا به هیچ وجه واحد ۲۶ رو فشار ندید» (چانبک)