Horror
6 stories
City Of Dead [Vkook AU] by Vantegod_
City Of Dead [Vkook AU]
Vantegod_
  • Reads 150,489
  • Votes 25,046
  • Parts 13
"اون نيمه تاريكمو ديد و بهم گفت سياه رنگ مورد علاقشه"
Horror Story (+18) by adorehemmo96
Horror Story (+18)
adorehemmo96
  • Reads 26,649
  • Votes 4,104
  • Parts 42
💀 داستان‌ های کوتاهِ ترسناکِ چند خطی 👽
EveryThing(눈‸눈)⁩ by Nepenthe_00
EveryThing(눈‸눈)⁩
Nepenthe_00
  • Reads 68,717
  • Votes 13,018
  • Parts 99
عکس‌ها و داستان‌هایی ک پشم ب تنت نمیزاره استخونات هم باشون میریزن 🤤🔥 ی سر بزن :) ترجیحا شب بیا اینورا ** میخام با دوستای جدید اشنات کنم💀👻
Horror stories by kimwasari
Horror stories
kimwasari
  • Reads 18,576
  • Votes 3,155
  • Parts 54
داستانهای کوتاه ترسناک ک پشماتون و فر میکنن؛) follow vote comment
ᴛʜᴇ ᴅᴀʏ ᴛʜᴇ ᴅᴇᴠɪʟ ғᴇʟʟ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ s¹ by Vaniiished
ᴛʜᴇ ᴅᴀʏ ᴛʜᴇ ᴅᴇᴠɪʟ ғᴇʟʟ ɪɴ ʟᴏᴠᴇ s¹
Vaniiished
  • Reads 8,431
  • Votes 4,806
  • Parts 77
بکهیون اگر روزی چشم‌های بنفش مردی به وجد اومده و ترسیده رو ندیده بود، مجبور نمی‌شد تا راز بزرگی که توی کلام خدا مخفی شده بود رو کشف کنه. توی این داستان، برنده اصلی نه اون انسان رستگاری بود که توی کلیسا طلب بخشش می‌کرد و نه گناهکاری بود که با بی‌خیالی منتظر جهنم بود. بکهیون می‌دونست توی چشم‌های اون مرد غمی نهفته است. بکهیون توی بخشش و مروت افراطی بود. اما نمی‌دونست روزی می‌رسه که چیزی به اسم احساس توی وجود بکهیون باقی نمی‌مونه. روزی که بکهیون به تاریک‌ترین بخش وجودش متصل بشه.. -حالا فهمیدی هرچی که خدا گفت، دروغ بوده؟ -من از رانده اعلام کردنت پشیمونم، لوسیفر! -بکهیون تو یه هیولایی، متاسفم.. -می‌دونستم یه روز برمی‌گردی لوهان! -معذرت می‌خوام برای همه دروغ‌ها.. -می‌خوای بری چانی؟ پس بیا یکی شیم.. -چهره زیبا و تکراری‌ای داری.‌.بکهیون! ▪︎ɢᴇɴʀᴇ : ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ . ᴅᴀʀᴋғᴀɴᴛᴀsʏ . ᴛʜʀɪʟʟᴇʀ . sᴜᴘᴇʀɴᴀᴛᴜʀᴀʟ . sᴍᴜᴛ . ᴘᴏʟɪᴛɪᴄᴀʟ ᴅʀᴀᴍᴀ ▪︎ᴄᴏᴜᴘʟᴇs : ᴄʜᴀɴʙᴀᴇᴋ . ᴋʀɪsʜᴀɴ ▪︎ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ sᴛᴏʀʏ☑ ▪︎sᴛᴀʀᴛ : ¹⁵ᴊᴜɴᴇ²⁰²² ▪︎ғɪɴɪsʜ : ³⁰ᴊᴜʟᴀʏ²⁰²³ ▪︎ᴛᴇʟ ɪᴅ : ʟᴜᴄɪғᴇʀsᴍᴀɪʟs ▪︎²⁹⁶.⁷⁰² ᴡᴏʀᴅs
DON'T IGNORE ME  by Webtoon_Vkook
DON'T IGNORE ME
Webtoon_Vkook
  • Reads 35,110
  • Votes 5,502
  • Parts 9
Artist: Brattykv Translator: Percy Genre: horror, mysterious, Au OTP: ?? ➖خلاصه: زیر توییت‌های جونگ‌کوک، یک نفر با اکانت ناشناس شروع به گذاشتن کامنت‌های عجیب و غریبی می‌کنه. جونگ‌کوک که نگران شده بود تصمیم می‌گیره تا از دوستهاش کمک بگیره ولی فقط یک مشکلی وجود داره! دوست هاش نمی‌تونستن اون کامنت‌‌ها رو ببینن.‼️