Lost In The Dreams
باد که ازصبح دور پسر موسرخ میچرخید بیشتر شروع به وزیدن گرفت و انگار برای یه لحظه همه ی دنیا متوقف شد تا سونگهوا به پسری که توی قبرستون قدیمی ایستاده نگاه کنه اون صورت اونقدر اشنا به نظر میرسید که بی اختیارسرجاش ایستاد نمیتونست بفهمه پسر عجیب اول صبح چرا اونجا بود دست گلی از غنچه های رز سفید وصورتی توی دستش داشت و سون...